Dictiornary-Farsi | برجسته چشمگیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
saleint	برجسته چشمگیر
saleintiant	برجسته چشمگیر


Other Matches

alto-rilievo	[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model	مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing	طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
supereminent	برجسته فوق العاده برجسته
bas relif	حجاری ونقوش برجسته برجسته
salience	نکته برجسته موضوع برجسته
saliency	نکته برجسته موضوع برجسته
embossment	نقوش برجسته برجسته کاری
glitzier	چشمگیر
resounding	چشمگیر
glitziest	چشمگیر
glitzy	چشمگیر
remarkable	چشمگیر
up front	چشمگیر
climacteric <adj.>	چشمگیر
tremendous	چشمگیر
dramatically	چشمگیر
dramatic	چشمگیر
stereoscope	جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
catch	لغت چشمگیر
charm price	قیمت چشمگیر
streamers	عنوان چشمگیر مقاله
streamer	عنوان چشمگیر مقاله
stereograph	نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse	برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph	عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
dominant	برجسته
ridged	برجسته
illustrated	برجسته
crowned	برجسته
distinguished	برجسته
relief emboss	برجسته
rilievo	برجسته
raised	برجسته
in relief	برجسته
staring	برجسته
noted	برجسته
outstanding	برجسته
eminent	برجسته
kenspeckle	برجسته
laureate	برجسته
masterwork	برجسته
of d.	برجسته
outstandingly	برجسته
illustrous	برجسته
pre eminent	برجسته
prosilient	برجسته
relievo	برجسته
starring	برجسته
stereometric	برجسته
salient	برجسته
primed	برجسته
torose	برجسته
par excellence	برجسته
striking	برجسته
mainlining	برجسته
mainlines	برجسته
mainlined	برجسته
cordon bleu	برجسته
mainline	برجسته
predominant	برجسته
illustrious	برجسته
strikingly	برجسته
conspicuous	برجسته
pre-eminent	برجسته
stereometric	خط برجسته
primes	برجسته
convex	برجسته
overriding	برجسته
prominent	برجسته
prime	برجسته
high relief	نقوش برجسته
milestones	مرحله برجسته
mezzo relief	نیم برجسته
fash butt welding	جوش برجسته
front face	سطح برجسته
half relief	نیم برجسته
contour map	نقشه برجسته
to create an image for oneself as somebody	برجسته شدن
affigy	تصویر برجسته
bas-relief	برجسته کاری
acrography	گچ کاری برجسته
anaglyph	حجاری برجسته
anaglyph	تزئینات برجسته
bas relif	نقوش برجسته
bas relif	نقش کم برجسته
basso relief	برجسته کوتاه
drop shadow	سایه برجسته
egregious	برجسته نمایان
emboss	برجسته کردن
embossed alphabet	الفبای برجسته
alto relievo	برجسته بلند
aegicranium	آذین برجسته سر
aegicrane	آذین برجسته سر
illustriously	برجسته وار
relievo	برجسته کاری
stereoscopics	برجسته نمایی
topographic map	نقشه برجسته
to stand out	برجسته بودن
to put forward	برجسته نمودارکردن
to make one's mark	برجسته شدن
stucco relief	گچبریهای برجسته
stereoscopic	برجسته بین
stereoscopic	برجسته بینی
salient pole	قطب برجسته
signally	بطور برجسته
smatt	برجسته زیرکانه
stand out	برجسته بودن
tyupical	نوبهای برجسته
relief map	نقشه برجسته
raised figure	طرح برجسته
in relief	بطور برجسته
palmy	برجسته کامیاب
laureatel	شاعر برجسته
magnific	معروف برجسته
mezzo rillievo	نیم برجسته
notbility	شخص برجسته
piece de resistance	فقره برجسته
cordon bleu	آدم برجسته
projection welding	جوش برجسته
raised shoulder	شانه برجسته
signalize	برجسته کردن
relief emboss	نقشه برجسته
stand out	برجسته عالی
premiered	هنرپیشه برجسته
effigy	تصویر برجسته
feats	کار برجسته
premier	هنرپیشه برجسته
personages	شخص برجسته
personage	شخص برجسته
poet laureate	شاعر برجسته
predominantly	بطور برجسته
distinguished	برجسته مهم
premiers	هنرپیشه برجسته
topography	برجسته نگاری
humdinger	تفوق برجسته
bas relief	نقش کم برجسته
bas-relief	برجسته کوتاه
premieres	هنرپیشه برجسته
premiering	هنرپیشه برجسته
milestone	مرحله برجسته
humdingers	تفوق برجسته
contour	نقشه برجسته
bas-reliefs	نقش کم برجسته
eminently	بطور برجسته
bas-reliefs	برجسته کوتاه
swells	برجسته شیک
effigies	تصویر برجسته
bas-relief	نقش کم برجسته
projects	برجسته بودن
bas relief	برجسته کوتاه
boss	ارباب برجسته
exaggerated stereoscopy	برجسته بین
bosses	ارباب برجسته
swell	برجسته شیک
premiere	هنرپیشه برجسته
bossing	ارباب برجسته
relief	برجسته کاری
relief	حجاری برجسته
leading	عمده برجسته
embossed	برجسته شده
swelled	برجسته شیک
project	برجسته بودن
projected	برجسته بودن
bossed	ارباب برجسته
feat	کار برجسته
person of f.	شخص برجسته یا با نفوذ
biggest	ستبر ادم برجسته
stereometric	وابسته بترسیمات برجسته
bigger	ستبر ادم برجسته
big	ستبر ادم برجسته
oner	شخص یا چیز برجسته
to stand out in relief	برجسته یا روشن بودن
banks	قسمت برجسته سر پیچ
bigwigs	شخص مهم و برجسته
snarl	بغرنجی برجسته کردن
perspective spatial model	مدل برجسته بینی
raised type	حروف برجسته برای
bank	قسمت برجسته سر پیچ
stereoscopic pair	زوج برجسته بینی
to bring out in relief	برجسته یا روشن کردن
vectograph	عکس برجسته بینی
snarled	بغرنجی برجسته کردن
relief map	نقشه برجسته نما
snarls	بغرنجی برجسته کردن
brocade	پارچه ابریشمی گل برجسته
stereoscope	دستگاه برجسته بین
snarling	بغرنجی برجسته کردن
bigwig	شخص مهم و برجسته
narrative relief	نقش برجسته روایتی
narrative relief	نقش برجسته توصیفی
convex fillet weld	جوش نواری برجسته
bold faced type	حروف سیاه برجسته
high light	نکات برجسته یا جالب
markedly	بطور برجسته یا محسوس
goffer	مجعدکردن برجسته کردن
brilliantly	چنانکه برجسته باشد
landmark	واقعه برجسته راهنما
embossing die	حدیده برجسته کاری
blebby	برجسته یاحباب دار