Dictiornary-Farsi | برحسب نسبت معین بهمان نسبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
correspondingly	بهمان نسبت
ratio	نسبت معین وثابت
ratios	نسبت معین وثابت
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
limiting velocity	بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
turbofan	موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
tacks	سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked	سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking	سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack	سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
gauge pressure	فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
in regard to	نسبت به
proportions	نسبت
in relation to	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
in respect of	به نسبت
in the ratio of	به نسبت
with respect to	نسبت به
in respect of	نسبت به
to	تا نسبت به
proportion	نسبت
proportional	به نسبت
kinship	نسبت
ratio	نسبت
than	نسبت به
formats	نسبت
uncross	نسبت
ratios	نسبت
format	نسبت
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
rates	نسبت
respects	نسبت
quotients	نسبت
rate	نسبت
respect	نسبت
bearing	نسبت
towards	نسبت به
quotient	نسبت
apropos of	نسبت به
as compared to	نسبت به
rapport	نسبت
cognation	نسبت
t ratio	نسبت تی
relation	نسبت
relational	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in connexion with	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
ascribed	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
mobility ratio	نسبت تحرک
blood	نسبت خویشاوندی
ascribe	نسبت دادن
progressive ratio	نسبت تصاعدی
favouritism	مساعدت نسبت به
reduction ratio	نسبت کاهش
recycling ratio	نسبت بازگردانی
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
mole ratio	نسبت مولی
ratio detector	اشکارساز نسبت
ascribing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
one's complement	متمم نسبت به یک
imputing	نسبت دادن
operating ratio	نسبت عملیاتی
into	نسبت به مقارن
imputed	نسبت دادن
impute	نسبت دادن
prorenata	نسبت موافق
fineness ratio	نسبت فرافت
proximity of blood	قرابت نسبت
nines complement	متمم نسبت به 9
progenitorship	نسبت جدی
price ratio	نسبت قیمت
porosity	نسبت روزنه ها
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
contact ratio	نسبت تماس
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
factor proportion	نسبت عوامل
error ratio	نسبت خطا
concentration ratio	نسبت تمرکز
control ratio	نسبت فرمان
compression ratio	نسبت تراکم
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
current ratio	نسبت جاری
cash ratio	نسبت نقدینگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
deposit ratio	نسبت سپرده
distribution ratio	نسبت توزیع
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
ionic ratio	نسبت یونی
us	نسبت بما
toward	بطرف نسبت به
lay to	نسبت دادن به
attributing	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
visibility	نسبت دید
relationships	وابستگی نسبت
relationship	وابستگی نسبت
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
hit ratio	نسبت اصابت
image ratio	نسبت تصویر
impedance ratio	نسبت امپدانس
imputable	نسبت دادنی
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
abundance	نسبت فراوانی
impluse ratio	نسبت ایمپولز
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
relativization	نسبت دادن
viscosity ratio	نسبت گرانروی
connection	بستگی نسبت
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
regard	باره نسبت
percentage	نسبت یا درصد
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
percentages	نسبت یا درصد
two's complement	متمم نسبت به دو
weight ratio	نسبت وزن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
self relative	نسبت بخود
ten's complement	متمم نسبت به 01
connexions	بستگی نسبت
rate	اندازه نسبت
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
strength ratio	نسبت استحکام
relation	رابطه نسبت
shunt ratio	نسبت شنت
settlement ratio	نسبت نشست
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
selection ratio	نسبت گزینش
voltage ratio	نسبت ولتاژ
transformation ratio	نسبت تبدیل
velocity ratio	نسبت سرعت
stress ratio	نسبت تنش
to do by	رفتارکردن نسبت به
void ratio	نسبت منفذها
transmissivity	نسبت فرافرستی
to put down	نسبت دادن
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
attribution	نسبت دادن
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
scalling factor	نسبت اشل
roundness	نسبت گردی
composition	نسبت اجزاء سازنده
to think ill of any one	نسبت به کسی بد گمان
impedance ratio	نسبت مقاومت فاهری
absolute paths	مسیر نسبت به یک مبنا
to stick together	نسبت بیکدیگروفادار بودن
composition	نسبت اجزای سازنده
compositions	نسبت اجزاء سازنده
ohm per volt	نسبت اهم بر ولت
trump up	نسبت ناروا دادن
trespass against	خطا کردن نسبت به
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
allergy	حساسیت نسبت بچیزی
compositions	نسبت اجزای سازنده
allergies	حساسیت نسبت بچیزی
ratio	نسبت یک عدد به دیگری
sacrilegious	موهن نسبت به مقدسات
traitor to the countruy	خائن نسبت به کشور
ratios	نسبت یک عدد به دیگری
abusing	بدرفتاری کردن نسبت به
nozzle expasion ratio	نسبت واگرایی نازل