Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
Other Matches
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
with
برخلاف
to the contrary
برخلاف ان
athwart
برخلاف
unlike
برخلاف
to my great surprise
برخلاف انتظار من
contrany to my expectation
برخلاف انتظارمن
counterwork
برخلاف کارکردن
against one's will
برخلاف میل
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
the styeam
برخلاف جریان اب
against his grain
برخلاف تمایل او
averse
برخلاف میل
contrary to my expectation
برخلاف انتظارمن
parliamentary
پارلمانی
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
in the wind's eye
برخلاف جهت باد
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
in the teeth of the wind
برخلاف جهت باد
illegally
برخلاف قانون و مقررات
up-river
برخلاف روند جریان آب
parliamentary government
حکومت پارلمانی
caucus
کمیتههای پارلمانی
parliamentarism
حکومت پارلمانی
parliamentary
مجلسی پارلمانی
caucuses
کمیتههای پارلمانی
parliamentary language
اصطلاخات پارلمانی
parliamentary socialism
سوسیالیزم پارلمانی
select committe
کمیسیون پارلمانی
privilege of parliament
مصونیت پارلمانی
privilege of paliament
مصونیت پارلمانی
bicameralism
سیستم دو پارلمانی
whipper
نافم پارلمانی
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
recommittal
ارجاع بکمیسیون پارلمانی
parliamentarian
طرفدار حکومت پارلمانی
debated
مذاکرات پارلمانی منازعه
recommitment
ارجاع بکمیسیون پارلمانی
debating
مذاکرات پارلمانی منازعه
debate
مذاکرات پارلمانی منازعه
parliamentarians
طرفدار حکومت پارلمانی
debates
مذاکرات پارلمانی منازعه
heteroclite
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
poach
برخلاف مقررات شکار صید کردن
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
poached
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches
برخلاف مقررات شکار صید کردن
flareback
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
frontbenchers
رهبر گروه پارلمانی حزب
frontbencher
رهبر گروه پارلمانی حزب
stationery office
اداره انتشارات پارلمانی ورسمی
assembly of notables
مجلس بزرگان یا اعیان پارلمانی موقتی
opposition parliamentary group
گروه مخالف در مجلس پارلمانی
[سیاست]
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
unicameral
دارای یک مجلس مقننه سیستم پارلمانی یک مجلسی
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
ism
اصول
doctrine
اصول
tenet
اصول
technic
اصول
ism
: اصول
roots
اصول
nitty-gritty
اصول
doctrines
اصول
teaching
اصول
root
اصول
teachings
اصول
principles
اصول
creationism
اصول افرینش
mormonism
اصول mormon ها
accounting principles
اصول حسابداری
neodoxy
اصول نوین
copernician system
اصول کپرنیک
abolitionist
اصول بردگی
constitutionalism
اصول مشروطیت
general principles
اصول کلی
nazism
اصول نازی
naziism
اصول نازی
economic principles
اصول اقتصادی
monopolosm
اصول انحصار
principles of economy
اصول اقتصاد
mutualism
اصول همکاری
banking principles
اصول بانکداری
principles of religion
اصول مذهب
prineipal parts
اصول فعل
principles of economics
اصول اقتصاد
chung shin
اصول تکواندو
kinesiology
اصول مکانیزم
denial measures
اصول ممانعت
monopolism
اصول انحصار
system
روش اصول
systems
روش اصول
systems
اصول وجود
tenet
اصول مرام
dogma
اصول عقاید
dogmas
اصول عقاید
tenets
اصول مسلم
functional
اصول مبادی
system
اصول وجود
roots and branches
اصول وفروع
grimaces
ادا و اصول
doctrine
اصول حکمت
doctrines
اصول حکمت
modernism
اصول امروزی
grimace
ادا و اصول
grimaced
ادا و اصول
grimacing
ادا و اصول
methodologies
علم اصول
politics
اصول سیاسی
methodology
علم اصول
theory
اصول نظری
theories
اصول نظری
technics
اصول فنی
relativity principles
اصول نسبیت
rational principle
اصول عقلیه
technological
اصول فنی
technologically
اصول فنی
communism
اصول اشتراکی
psychologism
پیروی از اصول روانی
monarchism
اصول سلطنت مستقل
image shearing principle
اصول برش تصویر
manichaeanism
اصول فلسفه مانی
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
planning principles
اصول برنامه ریزی
pauli
اصول مذهبی پولس
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
to pull a wry face
اداو اصول دراوردن
principles of islamic economics
اصول اقتصاد اسلامی
principle of civil litigation
اصول محاکمات مدنی
principles of economics
اصول علم اقتصاد
principle of criminal procedure
اصول محاکمات جزائی
mutualist
طرفدار اصول همدستی
household art
اصول خانه داری
rationale
توضیح اصول عقاید
asceticism
اصول ریاضت و مرتاضی
moralists
معتقد به اصول اخلاق
moralist
معتقد به اصول اخلاق
individualism
اصول استقلال فردی
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
mouth
ادا و اصول در اوردن
code of procedure
قانون اصول محاکمات
counter current principle
اصول جریان متقابل
democratism
اصول حکومت ملی
liberalism
اصول ازادی خواهی
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
anomy
بی توجهی به اصول دین
revivalism
اصول بیداری مذهبی
Catholicism
اصول مذهب کاتولیکی
scientifically
موافق اصول علمی
mouthing
ادا و اصول در اوردن
mouthed
ادا و اصول در اوردن
technically
مطابق اصول فنی
naturalistic
موافق با اصول طبیعی
gradualism
رعایت اصول تدریج
musically
مطابق اصول موسیقی
anomie
بی توجهی به اصول دین
economization
رعایت اصول اقتصادی
hedonics
اصول خوشی ولذت
unnatural
بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally
بر خلاف اصول طبیعت
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
mouths
ادا و اصول در اوردن
modernism
اصول تجدد نوگرایی
fascism
اصول عقاید فاشیست
principled
دارای اصول وعقاید
ex post facto
شامل اصول گذشته
fourteen points
اصول چهارده گانه
probity
پیروی دقیق از اصول
Protestantism
اصول ایین پروتستانت
hierarchism
اصول سلسله مراتب
they are t of their doctrines
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
rascalism
اصول بی شرفی وحقه بازی
accidence
حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism
اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
spiritualists
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
the low of criminal procedure
قانون اصول محاکمات جزایی
they are t of their doctrines
موافب اصول خودمی باشند
hockey
چوگان بازی با اصول فوتبال
vigilantism
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
syndicalism
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
spiritualist
طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
sansculottism
پیروی از اصول انقلاب افراطی
democratically
بر طبق اصول حکومت ملی
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
feudalist
طرفدار اصول ملوک الطوایف
unmorality
عدم مراعات اصول اخلاقی
modernists
هوا خواه اصول امروزی
modernist
هوا خواه اصول امروزی
illiberal
متعصب مخالف اصول ازادی
techniques
اصول مهارت روش فنی
evolutionism
اصول ترقی و تکامل تدریجی
technique
اصول مهارت روش فنی
literacy
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
principled
اصولی پای بند اصول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com