Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English
Persian
to my great surprise
برخلاف انتظار من
Other Matches
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends
انتظار کشیدن انتظار داشتن
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
waiting position
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
athwart
برخلاف
unlike
برخلاف
with
برخلاف
to the contrary
برخلاف ان
counterwork
برخلاف کارکردن
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
against his grain
برخلاف تمایل او
averse
برخلاف میل
the styeam
برخلاف جریان اب
against one's will
برخلاف میل
contrany to my expectation
برخلاف انتظارمن
contrary to my expectation
برخلاف انتظارمن
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
in the teeth of the wind
برخلاف جهت باد
up-river
برخلاف روند جریان آب
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
illegally
برخلاف قانون و مقررات
in the wind's eye
برخلاف جهت باد
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
poached
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches
برخلاف مقررات شکار صید کردن
flareback
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
poach
برخلاف مقررات شکار صید کردن
heteroclite
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
expectance
انتظار
ready line
خط انتظار
expectation
انتظار
expectations
انتظار
anticipation
انتظار
prospects
انتظار
prospecting
انتظار
prospected
انتظار
prospect
انتظار
expectancy
انتظار
expectantly
با انتظار
expectancy chart
نمودار انتظار
ante-chamber
اتاق انتظار
anticipated
<adj.>
انتظار می رود
probable
<adj.>
انتظار می رود
presumable
<adj.>
انتظار می رود
half pay
حق انتظار خدمت
expected
<adj.>
انتظار می رود
error of expectation
خطای انتظار
estimated
<adj.>
انتظار می رود
expectancy table
جدول انتظار
expectative
مورد انتظار
waiting time
زمان انتظار
reception room
اتاق انتظار
reception rooms
اتاق انتظار
wait time
زمان انتظار
wait state
وضعیت انتظار
wait state
حالت انتظار
beyond the pale
<idiom>
دوراز انتظار
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
rendezvous area
موضع انتظار
redezvous
محل انتظار
waiting-room
اتاق انتظار
inopinate
انتظار نداشته
in prospective
انتظار داشته
in prospect
انتظار داشته
waiting room
اطاق انتظار
cooling period
زمان انتظار
waiting lists
لیست انتظار
lobbied
سالن انتظار
waiting-rooms
اطاق انتظار
waiting-room
اطاق انتظار
anterooms
اطاق انتظار
anteroom
اطاق انتظار
ante-rooms
اطاق انتظار
bide
در انتظار ماندن
waiting list
لیست انتظار
anticipatory
در حال انتظار
lobbies
سالن انتظار
lobby
سالن انتظار
to look forward to
انتظار داشتن
aspiration level
سطح انتظار
anticipative
درحالت انتظار
standby
حالت انتظار
standbys
حالت انتظار
sales expectations
فروش مورد انتظار
suit up
ذخیره در انتظار بازی
tempo stroll variation
واریاسیون صبر و انتظار
in prospect
مورد انتظار
[در برنامه ]
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
point spread
امتیاز قابل انتظار
on deck
در انتظار نوبت شنا
expected value
ارزش مورد انتظار
intended saving
پس انداز مورد انتظار
look forward
انتظار چیزی را داشتن
anticipated price
قیمت مورد انتظار
anticipated inflation
تورم مورد انتظار
means end expectation
انتظار وسیله- هدف
expected price
قیمت مورد انتظار
expected frequency
فراوانی مورد انتظار
nonpay status
حالت انتظار خدمتی
beyond one's expectation
مافوق انتظار کسی
anticipated profit
سود مورد انتظار
likly
انتظار داشتنی مناسب
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
fractional antedating goal response
خرده پاسخ انتظار هدف
promises
نوید انتظار وعده دادن
waits
انتظار کشیدن معطل شدن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
await
منتظر شدن انتظار داشتن
promise
نوید انتظار وعده دادن
speculate
انتظار سودو زیاد داشتن
profiteer
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
profiteers
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
speculated
انتظار سودو زیاد داشتن
speculates
انتظار سودو زیاد داشتن
speculating
انتظار سودو زیاد داشتن
expects
انتظار داشتن منتظر بودن
expecting
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
انتظار داشتن منتظر بودن
wait
انتظار کشیدن معطل شدن
awaits
منتظر شدن انتظار داشتن
waited
انتظار کشیدن معطل شدن
awaiting
منتظر شدن انتظار داشتن
awaited
منتظر شدن انتظار داشتن
product life expectancy
عمر مورد انتظار محصول
awaiting aircraft availability
زمان انتظار درخط تعمیر
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
I look forward to receiving your reply.
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
a further 50 are in prospect
۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
lounger
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
immediate
پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
mttr
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
ring
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
von neuman morgensterm utility index
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com