Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
out of order
<idiom>
برخلاف قانون ،نامناسب
Search result with all words
illegally
برخلاف قانون و مقررات
unconstitutional
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
Other Matches
unfit
نامناسب نامناسب کردن
unlike
برخلاف
to the contrary
برخلاف ان
with
برخلاف
athwart
برخلاف
the styeam
برخلاف جریان اب
averse
برخلاف میل
against his grain
برخلاف تمایل او
contrany to my expectation
برخلاف انتظارمن
contrary to my expectation
برخلاف انتظارمن
to my great surprise
برخلاف انتظار من
against one's will
برخلاف میل
counterwork
برخلاف کارکردن
shoe is on the other foot
<idiom>
برخلاف حقیقت
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
in the teeth of the wind
برخلاف جهت باد
in the wind's eye
برخلاف جهت باد
contra indicate
اشاره برخلاف داشتن
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
up-river
برخلاف روند جریان آب
active
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
poaches
برخلاف مقررات شکار صید کردن
anticlastic
[ظاهری با دو قوس که دو منحنی برخلاف هم هستند.]
heteroclite
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
flareback
اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
poached
برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach
برخلاف مقررات شکار صید کردن
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
crossed controls
بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
unmeet
نامناسب
unhandsome
نامناسب
inappropriate
نامناسب
foreign
نامناسب
maladapted
نامناسب
malapropos
نامناسب
timeless
نامناسب
infelicitious
نامناسب
unsuitable
نامناسب
improper
نامناسب
misbecoming
نامناسب
untoward
نامناسب
inapt
نامناسب
unsuitably
نامناسب
mismarriage
پیوند نامناسب
bad break
قطع نامناسب
unpleasantness
وضع نامناسب
bad soil
خاک نامناسب
unrighteous
ناصالح نامناسب
misplaced
نامناسب نابجا
unplayable
زمین نامناسب
inappropriate
نامناسب ناجور
incommensurate
نارسا نامناسب
inadequately
بطور نامناسب
ill sorted
نامناسب ناجور
incompatible
ناجور نامناسب
improper
نامناسب نادرست
inopportune
بی موقع نامناسب
inconveniently
بطور نامناسب
inutile
بیهوده نامناسب
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canon
قانون کلی قانون شرع
Irrelevent. I nappropriate. Out of place.
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
unapt
نامناسب غیر محتمل
mismate
وصلت نامناسب کردن
misbecome
نامناسب بودن برای
malinvestment
سرمایه گذاری نامناسب
misalliance
اتحاد وائتلاف نامناسب
dissocial
نامناسب برای معاشرت
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
flames
ارسال پیام نامناسب به کاربر
inapplicable
غیر قابل اجرا نامناسب
flame
ارسال پیام نامناسب به کاربر
bad page break
قطع یا مکث نامناسب صفحه
add insult to the injury
<idiom>
[بدتر کردن یک وضعیت نامناسب]
aliens
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alien
متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
junk surf
امواج نامناسب برای موج سواری
scratch file
نوار مغناطیسی برای فایل نامناسب
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
flag days
روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
power approach
تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
fixes
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fix
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
de scramble
سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
de scrambler
وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
self-
سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
playback rate scale factor
نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
logic
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
abrash
دو رنگی شدن زمینه و حاشیه فرش به دلیل استفاده از کلاف های متفاوت پشم و یا رنگرزی نامناسب
self-
سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
degradation
کمبود کیفیت تصویه به علت اختلال در سیگنال یا کپی گرفتن نامناسب از سیگنال ویدیویی
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
NetBEUI
گونه پیشرفته پروتکل شبکه NetBios ساخت ماکروسافت NetBECI در شبکه قابل سیریابی نیست و برای شبکههای مابین بزرگ نامناسب میشود
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
corn-effect
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
shoulders
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
laws
قانون
lex
قانون
acted
قانون
act
قانون
legislation
قانون
regulation
قانون
enacment
قانون
hess's law
قانون هس
kanoon
قانون
regardless of the law
به قانون
law of constant heat sumation
قانون هس
nisi
قانون
statutes
قانون
statute
قانون
law
قانون
edicts
قانون
canons
قانون
canon
قانون
rule
قانون
legal
قانون
edict
قانون
code
قانون
stokes' law
قانون استوکس
substantive law
قانون ماهوی
hauy law
قانون هوی
statutory law
قانون مدون
hook's law
قانون هوک
greshams law
قانون گرشام
gresham's law
قانون گرشام
to inure
قانون شدن
game law
قانون شکار
to go into effect
قانون شدن
gas laws
قانون گاز
gay lussac's law
قانون گیلوساک
governing law
قانون حاکم
graham's law
قانون گراهام
tax law
قانون مالیاتی
ignorance of law
جهل به قانون
status of limitations
قانون مرورزمان
statue law
قانون یا قوانین
juristic
قانون دان
say's law of markets
قانون بازارهای سی
jurisprudent
قانون دان
jurisconsult
قانون دان
joule's law
قانون ژول
jachson's law
قانون جکسون
scofflaw
قانون شکن
islamic law
قانون شرع
scofflaw
ناقض قانون
joiting law
قانون ژول
introduce law
انشاء قانون
insolvent law
قانون اعسار
insolvent law
قانون درماندگی
majority rule
قانون اکثریت
hubble law
قانون هابل
the letter of the law
لفظ یا نص قانون
to take effect
قانون شدن
economic law
قانون اقتصادی
rule
بربست قانون
distribution law
قانون توزیع
obedient to the law
پیرو قانون
demorgans law
قانون دمورگان
Act of Parliament
قانون موضوعه
declaratory statute
قانون اعلامی
dead letter
قانون منسوخ
dalton's law
قانون دالتون
curie's law
قانون کوری
crown law
قانون جزائی
coulomb's law
قانون کولن
corpus juris
اساس قانون
einstein's law
قانون اینشتاین
employment act
قانون اشتغال
enactment of law
وضع قانون
to come into operation
قانون شدن
five second rule
قانون 5 ثانیه
the letter of the law
عبارت قانون
the spirit of the law
روح قانون
the spirit of the law
جوهر قانون
fechner's law
قانون فخنر
faraday's law
قانون فاراده
faraday's law
قانون فارادی
extralegal
ماورای قانون
to break a law
قانون شکنی
engels law
قانون انگل
engel's law
قانون انگل
enactor
واضع قانون
corpus juris
روح قانون
rule of thumb
قانون عمومی
okuns law
قانون اوکان
nomological
منطبق با قانون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com