Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
electron impact
برخورد الکترونها
Other Matches
electron impact
تصادم الکترونها
electronic current
جریان الکترونها
electron vibrations
نوسان الکترونها
electron vibrations
ارتعاش الکترونها
electron velocity
سرعت الکترونها
electron theory
نظریه الکترونها
electron physics
فیزیک الکترونها
electron discharge
تخلیه الکترونها
electron density
چگالی الکترونها
electron current
سیلان الکترونها
electron current
جریان الکترونها
electronic emission
انتشار الکترونها
thermionic
مربوط به تابش الکترونها ازاجسام داغ
random
حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
ammeter
دستگاه اندازه گیری شدت جریان الکترونها
randomly
حرکت نامنظم الکترونها در داخل یک نیمه هادی
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
field emission
پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
chapman region
منطقه فرضی در لایههای فوقانی اتمسفر که توزیع دانسیته الکترونها در ان باتغییرات ارتفاع قابل پیش بینی است
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
tangency
برخورد
reception
برخورد
receptions
برخورد
criss-crossing
برخورد
conflicted
برخورد
appulse
برخورد
osculation
برخورد
conflicts
برخورد
conflict
برخورد
criss-crosses
برخورد
criss-cross
برخورد
collisions
برخورد
criss-crossed
برخورد
intersects
برخورد
intersected
برخورد
intersect
برخورد
clashes
برخورد
clashed
برخورد
clash
برخورد
collision
برخورد
strike
برخورد
attitude
برخورد
contact
برخورد
contacted
برخورد
contacting
برخورد
contacts
برخورد
attitudes
برخورد
approaches
برخورد
strikes
برخورد
ill favored
بد برخورد
stop
برخورد
stopped
برخورد
stopping
برخورد
stops
برخورد
approach
برخورد
approached
برخورد
striking
برخورد
impacts
برخورد
confliction
برخورد
impact
برخورد
strikingly
برخورد
incidence
برخورد
impact effect
اثر برخورد
impact factor
ضریب برخورد
impact force
نیروی برخورد
impact hardness
سختی برخورد
collision rate
میزان برخورد
affects
احساسات برخورد
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
affect
احساسات برخورد
impact strength
استحکام برخورد
zone of contact
محل برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
coincidence
تطبیق برخورد
impact sound
صدای برخورد
impact parameter
پارامتر برخورد
head oncollision
برخورد رویاروی
head on collision
برخورد رودررو
collision rate
نرخ برخورد
tilt
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
tilts
منازعه برخورد
crossing points
محل برخورد دو خط
elastic collision
برخورد الاستیک
impact test
ازمون برخورد
take the blade
برخورد شمشیرها
contiguity
برخورد تماس
probability of collision
احتمال برخورد
effective collision
برخورد موثر
crossing point
محل برخورد دو خط
collision rate
سرعت برخورد
collision frequency
فراوانی برخورد
collision energy
انرژی برخورد
conflict of interest
برخورد منافع
conflux
همریزگاه برخورد
intersection point
محل برخورد
meeter
برخورد کننده
osculate
برخورد کردن
inelastic collision
برخورد ناکشسان
touche
اعلام برخورد
chatter
برخورد کردن
chattered
برخورد کردن
chattering
برخورد کردن
chatters
برخورد کردن
accessible
خوش برخورد
impacts
برخورد کردن
affable
خوش برخورد
impact
برخورد کردن
greet
درود برخورد
greeted
درود برخورد
greets
درود برخورد
tolerate
برخورد هموارکردن
knock-up
برخورد کردن
elastic collision
برخورد کشسان
meets
برخورد کردن
meet
برخورد کردن
knock up
برخورد کردن
tolerating
برخورد هموارکردن
tolerates
برخورد هموارکردن
knock-ups
برخورد کردن
jct
محل برخورد
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
tolerated
برخورد هموارکردن
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
encountered
رویاروی شدن برخورد
encountering
رویاروی شدن برخورد
encounters
رویاروی شدن برخورد
front
نما طرز برخورد
fronting
نما طرز برخورد
meet
: برخورد کردن یافتن
meets
: برخورد کردن یافتن
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
contact
اتصال الکتریکی برخورد
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
contacting
اتصال الکتریکی برخورد
contacts
اتصال الکتریکی برخورد
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
snagging
بمانعی برخورد کردن
encounter
رویاروی شدن برخورد
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
snags
بمانعی برخورد کردن
snag
بمانعی برخورد کردن
smashes
برخورد خرد کردن
smash
برخورد خرد کردن
meeting
اتصال برخورد میتینگ
chatters
ضربه زدن برخورد
chattering
ضربه زدن برخورد
chattered
ضربه زدن برخورد
collision of the first kind
برخورد نوع اول
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
maladdress
برخورد بد ترک ادب
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
noncontact sports
ورزشهای بدون برخورد
absence of blade
عدم برخورد شمشیرها
chatter
ضربه زدن برخورد
meetings
اتصال برخورد میتینگ
impact loss
افت انرژی در اثر برخورد
beach foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
kissoff
برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
near collision
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
to collide head on
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
to run upon any one
بکسی برخورد یا تصادف کردن
spume
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
breasts
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swishes
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swish
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
breast
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
sideswipes
برخورد کردن به پهلوی چیزی
effective collision cross section
سطح مقطع برخورد موثر
sideswipe
برخورد کردن به پهلوی چیزی
swishing
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
node
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
personal remarks
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropogenic
مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
nodes
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to come towards
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
bounces
برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
crash
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
merged
باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com