English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 246 (40 milliseconds)
English Persian
smash برخورد خرد کردن
smashes برخورد خرد کردن
Search result with all words
meet : برخورد کردن یافتن
meet برخورد کردن
meets : برخورد کردن یافتن
meets برخورد کردن
condition اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
impact برخورد کردن
impacts برخورد کردن
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
chatter برخورد کردن
chattered برخورد کردن
chattering برخورد کردن
chatters برخورد کردن
knock up برخورد کردن
knock-up برخورد کردن
knock-ups برخورد کردن
snag بمانعی برخورد کردن
snagging بمانعی برخورد کردن
snags بمانعی برخورد کردن
collide تصادف کردن برخورد کردن
collided تصادف کردن برخورد کردن
collides تصادف کردن برخورد کردن
colliding تصادف کردن برخورد کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
osculate برخورد کردن
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
glad hand <idiom> بااهمییت برخورد کردن
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
to hit اصابت کردن [برخورد کردن] [ضربه زدن ] [زدن]
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
to collide head on با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
Other Matches
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
criss-cross برخورد
criss-crossed برخورد
criss-crosses برخورد
criss-crossing برخورد
impact برخورد
striking برخورد
strikingly برخورد
strikes برخورد
tangency برخورد
impacts برخورد
confliction برخورد
osculation برخورد
approach برخورد
approached برخورد
approaches برخورد
incidence برخورد
conflicts برخورد
contact برخورد
stopping برخورد
stopped برخورد
attitude برخورد
stop برخورد
intersects برخورد
intersected برخورد
clashes برخورد
clashed برخورد
clash برخورد
stops برخورد
contacted برخورد
contacting برخورد
collision برخورد
collisions برخورد
ill favored بد برخورد
contacts برخورد
intersect برخورد
attitudes برخورد
receptions برخورد
reception برخورد
strike برخورد
conflicted برخورد
conflict برخورد
appulse برخورد
accessible خوش برخورد
tilts منازعه برخورد
tilt منازعه برخورد
crossing points محل برخورد دو خط
crossing point محل برخورد دو خط
take the blade برخورد شمشیرها
tilted منازعه برخورد
contiguity برخورد تماس
probability of collision احتمال برخورد
conflict of interest برخورد منافع
zone of contact محل برخورد
greets درود برخورد
greeted درود برخورد
affable خوش برخورد
greet درود برخورد
coincidences تطبیق برخورد
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
collision rate سرعت برخورد
collision rate نرخ برخورد
impact effect اثر برخورد
collision energy انرژی برخورد
conflux همریزگاه برخورد
touche اعلام برخورد
collision frequency فراوانی برخورد
collision rate میزان برخورد
coincidence تطبیق برخورد
fall on <idiom> برخورد (بامشکلات)
impact test ازمون برخورد
tolerate برخورد هموارکردن
inelastic collision برخورد ناکشسان
My pride was wounded ( hurt) . به غیرتم برخورد
affects احساسات برخورد
elastic collision برخورد الاستیک
electron impact برخورد الکترونها
affect احساسات برخورد
intersection point محل برخورد
jct محل برخورد
tolerated برخورد هموارکردن
tolerates برخورد هموارکردن
head on collision برخورد رودررو
head oncollision برخورد رویاروی
impact hardness سختی برخورد
impact force نیروی برخورد
effective collision برخورد موثر
meeter برخورد کننده
impact factor ضریب برخورد
impact strength استحکام برخورد
impact parameter پارامتر برخورد
impact sound صدای برخورد
elastic collision برخورد کشسان
tolerating برخورد هموارکردن
chattering ضربه زدن برخورد
sea foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
contacting اتصال الکتریکی برخورد
ocean foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
contacted اتصال الکتریکی برخورد
beach foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
he was provoked by my words سخنان من باو برخورد
chattered ضربه زدن برخورد
inelastic cross section مقطع برخورد ناکشسان
contact اتصال الکتریکی برخورد
contacts اتصال الکتریکی برخورد
incidence برخوردکردن میدان برخورد
spume کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress برخورد بد ترک ادب
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
absence of blade عدم برخورد شمشیرها
meeting اتصال برخورد میتینگ
noncontact sports ورزشهای بدون برخورد
chatter ضربه زدن برخورد
collision of the second kind برخورد نوع دوم
collision of the first kind برخورد نوع اول
meetings اتصال برخورد میتینگ
encounter رویاروی شدن برخورد
chatters ضربه زدن برخورد
front نما طرز برخورد
fronting نما طرز برخورد
encounters رویاروی شدن برخورد
encountered رویاروی شدن برخورد
encountering رویاروی شدن برخورد
kissoff برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
breast برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breasts برخورد سینه قهرمان دو به نوار
beach foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
swish گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishing گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
impact loss افت انرژی در اثر برخورد
near collision حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
anthropogenic مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come towards به طرف کسی رفتن برای برخورد
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
node محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
nodes محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
crash سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
crashingly سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
impingement برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
netball توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
circular dispersion قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
merged باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
coastal refraction تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
crashed سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
crashing سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
bounced برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
touches برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
touch برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
grazing point نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
bounce برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
bounces برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
bounce جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
internally blown flap فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
radar danning ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
bounces جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
bounced جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
downwash زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
terrain avoidance اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
atmospheric braking کند شدن سرعت حرکت یک جسم هنگام برخورد بااتمسفر
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
sonic boom صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
sonic booms صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
end stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
isoclinic wing بالی که زاویه برخورد ان هنگام خم شدن در اثر نیرونیز ثابت میماند
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
variable incidence جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
dragged ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
two phase commit ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
mechanical mouse mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند
pitot pressure فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
longitudinal dihedral اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com