Total search result: 204 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
tolerate |
برخورد هموارکردن |
tolerated |
برخورد هموارکردن |
tolerates |
برخورد هموارکردن |
tolerating |
برخورد هموارکردن |
|
|
Other Matches |
|
even |
هموارکردن |
grade |
اصلاح نژادکردن هموارکردن |
grades |
اصلاح نژادکردن هموارکردن |
channels |
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است |
channelled |
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است |
channeling |
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است |
channeled |
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است |
channel |
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است |
head crash |
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد |
collision |
برخورد کردن برخورد تصادف کردن |
collisions |
برخورد کردن برخورد تصادف کردن |
conflicts |
برخورد |
ill favored |
بد برخورد |
conflict |
برخورد |
conflicted |
برخورد |
strikingly |
برخورد |
impact |
برخورد |
incidence |
برخورد |
impacts |
برخورد |
reception |
برخورد |
receptions |
برخورد |
collision |
برخورد |
clash |
برخورد |
clashed |
برخورد |
clashes |
برخورد |
intersect |
برخورد |
intersected |
برخورد |
collisions |
برخورد |
confliction |
برخورد |
appulse |
برخورد |
intersects |
برخورد |
criss-cross |
برخورد |
criss-crosses |
برخورد |
contact |
برخورد |
criss-crossed |
برخورد |
criss-crossing |
برخورد |
strike |
برخورد |
stop |
برخورد |
stopped |
برخورد |
stopping |
برخورد |
stops |
برخورد |
approach |
برخورد |
approached |
برخورد |
approaches |
برخورد |
strikes |
برخورد |
contacting |
برخورد |
contacted |
برخورد |
attitudes |
برخورد |
attitude |
برخورد |
tangency |
برخورد |
osculation |
برخورد |
contacts |
برخورد |
striking |
برخورد |
crossing point |
محل برخورد دو خط |
tilt |
منازعه برخورد |
coincidences |
تطبیق برخورد |
affects |
احساسات برخورد |
coincidence |
تطبیق برخورد |
affect |
احساسات برخورد |
tilts |
منازعه برخورد |
crossing points |
محل برخورد دو خط |
tilted |
منازعه برخورد |
impact factor |
ضریب برخورد |
impact effect |
اثر برخورد |
impact force |
نیروی برخورد |
impact hardness |
سختی برخورد |
impact parameter |
پارامتر برخورد |
zone of contact |
محل برخورد |
unsporting conduct |
برخورد ناجوانمردانه |
impact sound |
صدای برخورد |
impact strength |
استحکام برخورد |
impact test |
ازمون برخورد |
inelastic collision |
برخورد ناکشسان |
touche |
اعلام برخورد |
intersection point |
محل برخورد |
take the blade |
برخورد شمشیرها |
probability of collision |
احتمال برخورد |
meeter |
برخورد کننده |
head oncollision |
برخورد رویاروی |
head on collision |
برخورد رودررو |
collision energy |
انرژی برخورد |
collision frequency |
فراوانی برخورد |
collision rate |
میزان برخورد |
collision rate |
نرخ برخورد |
collision rate |
سرعت برخورد |
conflict of interest |
برخورد منافع |
conflux |
همریزگاه برخورد |
contiguity |
برخورد تماس |
fall on <idiom> |
برخورد (بامشکلات) |
My pride was wounded ( hurt) . |
به غیرتم برخورد |
effective collision |
برخورد موثر |
elastic collision |
برخورد کشسان |
elastic collision |
برخورد الاستیک |
jct |
محل برخورد |
electron impact |
برخورد الکترونها |
osculate |
برخورد کردن |
chatters |
برخورد کردن |
chattered |
برخورد کردن |
meet |
برخورد کردن |
meets |
برخورد کردن |
chattering |
برخورد کردن |
knock-ups |
برخورد کردن |
knock-up |
برخورد کردن |
knock up |
برخورد کردن |
accessible |
خوش برخورد |
chatter |
برخورد کردن |
impact |
برخورد کردن |
greeted |
درود برخورد |
greets |
درود برخورد |
greet |
درود برخورد |
affable |
خوش برخورد |
impacts |
برخورد کردن |
incidence |
برخوردکردن میدان برخورد |
contacted |
اتصال الکتریکی برخورد |
collision of the second kind |
برخورد نوع دوم |
chatters |
ضربه زدن برخورد |
contact |
اتصال الکتریکی برخورد |
criterion |
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد |
glad hand <idiom> |
بااهمییت برخورد کردن |
warm up <idiom> |
دوستانه برخورد کردن |
noncontact sports |
ورزشهای بدون برخورد |
chattering |
ضربه زدن برخورد |
encounters |
رویاروی شدن برخورد |
encountering |
رویاروی شدن برخورد |
encountered |
رویاروی شدن برخورد |
encounter |
رویاروی شدن برخورد |
contacts |
اتصال الکتریکی برخورد |
he was provoked by my words |
سخنان من باو برخورد |
chatter |
ضربه زدن برخورد |
maladdress |
برخورد بد ترک ادب |
chattered |
ضربه زدن برخورد |
inelastic cross section |
مقطع برخورد ناکشسان |
contacting |
اتصال الکتریکی برخورد |
meet |
: برخورد کردن یافتن |
front |
نما طرز برخورد |
smashes |
برخورد خرد کردن |
smash |
برخورد خرد کردن |
spume |
کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی] |
beach foam |
کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی] |
sea foam |
کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی] |
ocean foam |
کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی] |
meetings |
اتصال برخورد میتینگ |
meets |
: برخورد کردن یافتن |
snags |
بمانعی برخورد کردن |
snagging |
بمانعی برخورد کردن |
absence of blade |
عدم برخورد شمشیرها |
fronting |
نما طرز برخورد |
collision of the first kind |
برخورد نوع اول |
snag |
بمانعی برخورد کردن |
meeting |
اتصال برخورد میتینگ |
spume |
کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب] |
beach foam |
کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب] |
sea foam |
کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب] |
kissoff |
برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف |
ocean foam |
کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب] |
near collision |
حالت نزدیک برخورد دوهواپیما |
to collide head on |
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن |
to run upon any one |
بکسی برخورد یا تصادف کردن |
swish |
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال |
breast |
برخورد سینه قهرمان دو به نوار |
impact loss |
افت انرژی در اثر برخورد |
breasts |
برخورد سینه قهرمان دو به نوار |
sideswipe |
برخورد کردن به پهلوی چیزی |
sideswipes |
برخورد کردن به پهلوی چیزی |
swished |
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال |
swishes |
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال |
effective collision cross section |
سطح مقطع برخورد موثر |
swishing |
گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال |
personal remarks |
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد |
anthropogenic |
مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت |
node |
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری |
streetwise |
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری |
to approach |
به طرف کسی رفتن برای برخورد |
to come to meet |
به طرف کسی رفتن برای برخورد |
to be coming up to meet |
به طرف کسی رفتن برای برخورد |
nodes |
محل برخورد بردارهادر نمونه برداری |
to come towards |
به طرف کسی رفتن برای برخورد |
catch a rail |
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی |
crashingly |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
circular dispersion |
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند |
bounce |
برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط |
touches |
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی |
netball |
توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد |
bounces |
برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط |
to bump [into] |
برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی] |
crashes |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
crashed |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
crash |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
bounced |
برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط |
crashing |
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی |
coastal refraction |
تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل |
touch |
برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی |
collision detection |
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد |
merged |
باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی |
grazing point |
نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند |
impingement |
برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما |
bounces |
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود |
internally blown flap |
فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند |
condition |
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها |
bounced |
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود |