Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
Other Matches
commissure
بافت عصبی رابط
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
nerve tissue
بافت عصبی
anterior commissure
بافت رابط قدامی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
plain weave
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
Soumak
بافت سوماک
[سوماخ]
[این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
greige carpet
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Sarouk
ساروق
[حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab
سراب
[حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
abnerval
عصبی
engram
رد عصبی
overwrought
عصبی
neurotic
عصبی
nervelessness
بی عصبی
neurogram
رد عصبی
neural
عصبی
nervous
عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
uptight
عصبی
twitchy
عصبی
interfaces
رابط
wiring connector
رابط
liaisons
رابط
liaison
رابط
adapter
رابط
fitting
رابط
interface
رابط
connective
رابط
internuncial
رابط
link
رابط
copulative
رابط
go between
رابط
connector
رابط
point of intersection
رابط
nerve ending
پایانه عصبی
neural bond
پیوند عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nerve current
جریان عصبی
nerve fibre
تار عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
ganglion
غده عصبی
nerve center
مرکز عصبی
shocked
حمله عصبی
interneural
داخل عصبی
interneuron
داخل عصبی
shocks
حمله عصبی
nerve block
وقفه عصبی
nerves
رشته عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
nerve cell
سلول عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
nervous systems
دستگاه عصبی
shock
حمله عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
nervelessly
از روی بی عصبی
neurofibril
تار عصبی
neural circuit
مدار عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural induction
القای عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neuralgia
درد عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
neuron
یاخته عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
Relax!
عصبی نشو!
plexus
شبکه عصبی
causalgia
سوزش عصبی
neurons
یاخته عصبی
nerve
رشته عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
neural network
شبکه عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
willies
حمله عصبی
neural arc
قوس عصبی
neuritis
التهاب عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
inductor hose
لوله رابط
parallel interface
رابط موازی
edge connector
رابط لبه
ground liaison
رابط زمینی
high fidelity receiver
گیرنده رابط
internuncial neuron
نورون رابط
ediswan connector
رابط ادیسوان
link
شاخه رابط
interface card
کارت رابط
push rod
میله رابط
push rod
میل رابط
fuse link
رابط فیوز
reducer
لوله رابط
serial interface
رابط سری
standard interface
رابط استاندارد
journal
شفت رابط
journals
شفت رابط
high line
پل رابط اصلی
patch cord
سیم رابط
trunk line
رابط ترانک
enlarging adapter
رابط فزاینده
feeder canal
نهر رابط
reducing adaptor
رابط کاهنده
box connector
رابط جعبه
connecting rod
میله رابط
bays
پل رابط در پل شناور
internuncio
رابط پیک
logical connector
رابط منطقی
bent adaptor
رابط خمیده
connecting cable
کابل رابط
connector switch
کلید رابط
lead in wire
سیم رابط
liaison officer
افسر رابط
lamp connector
رابط لامپ
connector plug
دوشاخه رابط
cylinderical fit
رابط استوانهای
continuity equation
رابط پیوستگی
link chain
زنجیر رابط
baying
پل رابط در پل شناور
lead
رابط برق
connections
میلههای رابط
bay
پل رابط در پل شناور
centronics interface
رابط موازی
interneuron
نورون رابط
connecting tube
لوله رابط
link belt
تسمه رابط
logical connective
رابط منطقی
fuse wire
رابط فیوز
bayed
پل رابط در پل شناور
leads
رابط برق
tract
دسته تار عصبی
jittery
وحشت زده و عصبی
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neurotic
دچار اختلال عصبی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
discharges
شلیک عصبی تخلیه
preganglionic
قبل از عقده عصبی
hysteria
هیستری حمله عصبی
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
tense
عصبی وهیجان زده
cns
دستگاه عصبی مرکزی
tracts
دسته تار عصبی
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
tensing
عصبی وهیجان زده
tenses
عصبی وهیجان زده
tenser
عصبی وهیجان زده
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
tensed
عصبی وهیجان زده
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic
دارای ریشه عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
tensest
عصبی وهیجان زده
test lead
رابط برق ازمایش
command liaison
شبکه رابط یکان
command liaison
افسر رابط فرماندهی
expression
فرمول یا رابط ه ریاضی
relay post
پست رابط ستون
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
switch position
موضع رابط دفاعی
air liaison officer
افسر رابط هوایی
flared fitting
رابط قیفی شکل
cross tree
رابط عرضی دکلها
intervening variable
متغیر فرضی رابط
machine address
محل یک شی در رابط ه با مبدا
expressions
فرمول یا رابط ه ریاضی
triatic stay
بکسل رابط ناو
dry cell connector
رابط پیل خشک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com