English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
Other Matches
enslaved برده کردن
enslave برده کردن
enslaving برده کردن
enslaves برده کردن
To release someone. To set someone free کسی را آزاد کردن .
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
emancipation ازاد کردن برده
manumission ازاد کردن برده
setting free ازاد کردن برده
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
click نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
freelance آزاد
free-standing آزاد
bondservant برده
serf برده
serfs برده
villain برده
villains برده
slave برده
wrapt برده
male salve برده
bondsman برده
slaves برده
slaving برده
slaved برده
bondman برده
freelancer پیشه ور آزاد
GIVE WAY سبقت آزاد
freewheeling آزاد چرخ
In the open air. در هوای آزاد.
freewheeling آزاد چرخی
freer آزاد کننده
dial tone بوق آزاد
knotless بافت شل و آزاد
dial tones بوق آزاد
On the free market . دربازار آزاد
out in the world در دنیای آزاد
off duty <idiom> دروقت آزاد
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
abrogates از میان برده
master slave ارباب و برده
mameluke برده بنده
overwrought کار برده
allottee سهم برده
abrogate از میان برده
slavery برده داری
slaveholding برده داری
conspicuious consumption بکار برده شد
above نام برده
escaped slave برده فراری
slaver تاجر برده
slaver برده فروش
manumission ازادی برده
slaveholding مالکیت برده
slaveholder صاحب برده
slave merchant برده فروش
named نام برده
slave computer کامپیوتر برده
slave trade برده فروشی
dealing in slaves برده فروشی
slaveholder برده دار
algebraic language زبان با مفاد آزاد
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
vacancy موقعیت شغلی آزاد
drawing tools خط و رسم آزاد است
freewheeling دارای چرخک آزاد
supplier at arm's length فروشنده آزاد [اقتصاد]
absolute آزاد از قیود فکری
advisory control کنترل آزاد هواپیما
master slave system سیستم ارباب و برده
slave mode حالت پیرو یا برده
above named نام برده شده
bond servant برده بدون مزدواجرت
rapt برده شده مجذوب
echeloned displacement تغییرموضع رده برده
proslavery طرفداری از برده فروشی
named here under نام برده درزیر
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
freewheel [overrunning clutch ] چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
prize poem شعری که جایزه برده است
lastmentioned اخر از همه نام برده
echeloned displacement تغییر مکان رده برده
independent آزاد یا کنترل شده توسط کسی
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
This letter has been tampered with . در این نامه دست برده شده
holandric منحصرا از طرف پدر ارث برده
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
admission is free to all ورود برای همه یا همگان آزاد است
Freemason [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
His name is never mentioned anywhere . اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
My legs fell asleep [are numb] . ساق پاهایم خوابشان برده [سر شده اند] .
he took her in to dinner انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
love set بازنده محض بدون حتی یک گیم برده
truck trailer ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
photoresist فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
hologynic منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
in tow <idiom> برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
latifundium ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
paroli دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
primary products محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
built up frog قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
roman a clef داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
prizing کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
dense binary code کدی که تمام حالتهای ممکن الگوی دودوئی در ان بکار برده میشود
telescopic chimney دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
prizes کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bar winding میله هایی که به عنوان سیم پیچی در رتور به کار برده میشود
prize کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bed plate پایه یا شاسی فولادی پیش ساخته که به عنوان فونداسیون به کار برده میشود
leviathan جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
newton raphson اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
reentrant روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
beansprout جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
leviathans جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
liberty party حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
beansprouts جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
fet Transistor Effect Field نیمه هادی که به عنوان یک عنصر حافظه بکار برده میشود
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
reflexes یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflex یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
flowcharting symbol علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
good riddance to bad rubbish <idiom> وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
ebcdic کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
dictatorship این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
black wash نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
mask یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
scitovsky double criterion که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
carnet اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
public آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com