English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
predial slaves بردگان وابسته بزمین بردگان زراعتی
Other Matches
predials بردگان وابسته به زمین بردگان زراعتی
emancipation proclamation اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
barracoon بازداشتگاه بردگان
slaver کشتی حامل بردگان
servile war جنگ بردگان با اربابهای خود
mancipation یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
landed وابسته بزمین
agricultural زراعتی
predial or prae زراعتی
ageicultural زراعتی
geoponic زراعتی
vegetable soil خاک زراعتی
rural property ملک زراعتی
cultivar موجودات ذره بینی خاکهای زراعتی
aground بزمین
ground بزمین نشستن
to cast down بزمین زدن
fell بزمین زدن
felled بزمین زدن
felling بزمین زدن
fells بزمین زدن
To fall head first . با سر بزمین خوردن
land vi بزمین رسیدن
to laylow بزمین زدن
overbear بزمین زدن
land بزمین نشستن
set down بزمین گذاشتن
to set down بزمین گذاشتن
to knock down بزمین زدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to hurl down بزمین زدن
to lick the dust بزمین خوردن
To stamp the ground . با پا بزمین کوبیدن
to hew down بزمین افکندن
knock down باضربت بزمین کوبیدن
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
landings بزمین نشستن هواپیما
landing بزمین نشستن هواپیما
to clatter down با صدا بزمین افتادن
the horse paws the ground اسب سم بزمین میزنند
captive balloon بالون بزمین بسته
geomorphic شبیه بزمین زمینی
rootle پوز بزمین زدن
to bring to ruin فناکردن بزمین زدن
stratus ابر گسترده ونزدیک بزمین
lob چیزی راسنگین بزمین زدن
floor بزمین زدن شکست دادن
handstands دست ها بزمین وپاهادر هوا
fall out ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
lobbed چیزی راسنگین بزمین زدن
to lay by the heels در بند نهادن بزمین زدن
trailer گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
trailers گیاهی که بزمین یا در ودیوار میچسبد
lobs چیزی راسنگین بزمین زدن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
lobbing چیزی راسنگین بزمین زدن
floors بزمین زدن شکست دادن
handstand دست ها بزمین وپاهادر هوا
floored بزمین زدن شکست دادن
click صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
kite balloon یکجوربالن بزمین بسته که به بادبادک درازمیماند
clicks صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
ventre a terre سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
to knock down زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associate وابسته وابسته کردن
associating وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
adjectives وابسته
diphtheric وابسته به
adjective وابسته
attendant وابسته
sexual organs وابسته به
pyrexial وابسته به تب
comprador وابسته
attendants وابسته
commissarial وابسته به
congenerous وابسته
riverrine وابسته به
interdependent وابسته
cephalic وابسته به سر
of kin وابسته
attached وابسته
pyrexic وابسته به تب
tuitionary وابسته به
akin وابسته
aquatic وابسته به اب
attache وابسته
germane وابسته
attributable وابسته به
pertinent وابسته
related وابسته
affiliate وابسته
affiliated وابسته
affiliates وابسته
affiliating وابسته
syncop وابسته به غش
appurtenant وابسته
thereof وابسته به ان
pertaining وابسته
belonging وابسته ها
dependent وابسته
carpal وابسته به مچ
elfin وابسته به جن
pyretic وابسته به تب
cantabrigian وابسته به
pertianing وابسته
thereof=of that وابسته به ان
federate وابسته
federated وابسته
federates وابسته
federating وابسته
plantar وابسته به کف پا
dependants وابسته
monitorial وابسته به
subordinated وابسته
correspondent وابسته
correspondents وابسته
elysian وابسته به
febile وابسته به تب
hanger on وابسته
wedded وابسته
subordinate وابسته
israelitish وابسته به
subordinates وابسته
levitical وابسته به
messianic وابسته به
subordinating وابسته
contingents وابسته
relative وابسته
dependant وابسته
contingent وابسته
relevant وابسته
gutturo nasal وابسته بگلووبینی
preemptive وابسته به حق شفعه
acoustical وابسته به شنوایی
isthmic وابسته به باریکه
preemptive وابسته به پیشدستی
degenerative وابسته به انحطاط
emotive وابسته به احساسات
pancreatic وابسته به لوزالمعده
isthmian وابسته به باریکه
intercollegiate وابسته بکالج ها
interferential وابسته به دخالت
internuptial وابسته به عروسی
interoceptive وابسته به احشاء
hematic وابسته به خون
interrogatory وابسته به سئوال
iranian وابسته به ایران
prefectorial وابسته به اداری
prefectoral وابسته به اداری
iraqi وابسته به عراق
irrigational وابسته به ابیاری
haemic وابسته بخون
generic وابسته به تیره
gular وابسته به مری
aortal وابسته بشاهرگ
aortic وابسته بشاهرگ
pleural وابسته به شامه شش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com