English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
press cutting برش دهنده فشاری
Other Matches
compound compression فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
compressive فشاری
komi فشاری
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
push ضربه فشاری
compressive stress تنش فشاری
compression flange عضو فشاری
compression flange سپر فشاری
compression molding قالبگیری فشاری
snap fastener دکمه فشاری
head ارتفاع فشاری
pressure device ماسوره فشاری
thrust bolt پیچ فشاری
pressure fraction کسر فشاری
pressure sweeping روبیدن فشاری
compressive yield point حدجهمندگی فشاری
push button switch تکمه فشاری
compressive load application بار فشاری
push shot ضربه فشاری
constrictor knot گره فشاری
data compaction داده فشاری
compressive stress خستگی فشاری
pressure welding جوشکاری فشاری
pressure welding جوش فشاری
compression wave موج فشاری
pressure butt welding جوشکاری لب به لب فشاری
pression pipe لوله فشاری
pushed ضربه فشاری
force feed oiler روغندان فشاری
filter press صافی فشاری
thumbs دگمه فشاری
thumbing دگمه فشاری
thumbed دگمه فشاری
thumb دگمه فشاری
push button کلید فشاری
push button دکمه فشاری
head pressure ارتفاع فشاری
hard board تخته فشاری
filterpress پالونه فشاری
compression strength توان فشاری
compression strength تاب فشاری
compression strength مقاومت فشاری
pushes ضربه فشاری
compression spring فنر فشاری
press key تکمه فشاری
push key تکمه فشاری
compression stress تنش فشاری
pressboard تخته فشاری
force pump تلمبه فشاری
compression strength استحکام فشاری
die cast ریختن فشاری
duplex pressure proportioner مخلوط کن دو فشاری
achi komi دفاع فشاری
centralized oil shot system روغنکاری متمرکز فشاری
cold pressed forging اهنگری فشاری سرد
compression molding ریخته گری فشاری
cold pressure welding جوشکاری فشاری سرد
compression specimen نمونه ازمایش فشاری
resistance pressure welding جوشکاری فشاری مقاومتی
compression riveter دستگاه پرچ فشاری
compression test specimen نمونه ازمون فشاری
standard size whole brick اجر فشاری معمولی
compressive yield point نقطه لهیدگی فشاری
brass pressure casting برنج ریختگی فشاری
pressure weld جوش دادن فشاری
pressure weldable قابل جوشکاری فشاری
pressure device عامل فشاری مین
press casting ریخته گری فشاری
net push ضربه فشاری از لب تور
mae west جلیقه نجات فشاری
barometric altimeter ارتفاع سنج فشاری
firing pressure device ماسوره فشاری مین
thrust hardness درجه سختی فشاری
fumikumi لگد فشاری به پایین
pressure lubrication دستگاه روغنکاری فشاری
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
pitometer log سرعت سنج فشاری پیتومتری
press cast process فرایند ریخته گری فشاری
pieze واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
molten metal pressure welding روش جوشکاری ذوبی-فشاری
pressure casting قطعه ریخته گری فشاری
alumino thermit pressure welding جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
thermit pressure welding روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
tobi komi ضربه فشاری پا در حال پرش
thermit pressure welding روش جوشکاری فشاری حرارتی
superincumbent دارای فشار زیاد فشاری
pressure die casting ریخته گری حدیدهای فشاری
bend خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting process فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting machine دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
banging صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
drill press متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
braced گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
constant temperature pressure welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
joggers هل دهنده
transferor دهنده
jogger هل دهنده
donar دهنده
irriguous اب دهنده
donors دهنده
trimestr رخ دهنده
pushers هل دهنده
donor دهنده
shover هل دهنده
giver دهنده
pusher هل دهنده
expositor توضیح دهنده
abluent شستشو دهنده
epicritic تمیز دهنده
demonstrative شرح دهنده
emancipator رهایی دهنده
endorser حواله دهنده
elucidator توضیح دهنده
eleemosynary صدقه دهنده
depreciator تنزل دهنده
designator نقش دهنده
adapter وفق دهنده
dimissory رخصت دهنده
drawer of a bill of exchange برات دهنده
drill master مشق دهنده
discriminator تمیز دهنده
achiever انجام دهنده
accomplisher انجام دهنده
electron donor دهنده الکترون
depreciative تنزل دهنده
erosive سایش دهنده
extenuative تخفیف دهنده
restorers اعاده دهنده
restorer اعاده دهنده
comforters تسلی دهنده
comforter تسلی دهنده
racing مسابقه دهنده
voters رای دهنده
flowerer گیاه گل دهنده
voter رای دهنده
extenuating تخفیف دهنده
modificative تغییر دهنده
extender بسط دهنده
erosive فرسایش دهنده
evangelic مژده دهنده
alienator انتقال دهنده
exhalant بیرون دهنده
exhalent بیرون دهنده
permissive اجازه دهنده
exhibitioner نمایش دهنده
exhibitive جلوه دهنده
expander بسط دهنده
evangelical مژده دهنده
explicator توضیح دهنده
examinee امتحان دهنده
fumigator بخور دهنده
connector اتصال دهنده
bailer اجاره دهنده
assuror اطمینان دهنده
assurer اطمینان دهنده
drawers حواله دهنده
consultee مشورت دهنده
continuant ادامه دهنده
continuative ادامه دهنده
assimilatory شباهت دهنده
deceiver فریب دهنده
decker زینت دهنده
assignor حواله دهنده
conjunctive ربط دهنده
concussive تکان دهنده
complier انجام دهنده
compensative پاداش دهنده
communicator پیام دهنده
coadjutant یاری دهنده
changer تغییر دهنده
bulbiferous پیاز دهنده
briber رشوه دهنده
baiter طعمه دهنده
bailor اجاره دهنده
concentative تمرکز دهنده
conciliator اشتی دهنده
placater اشتی دهنده
assigner حواله دهنده
alienor انتقال دهنده
aerator هوا دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com