Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
Other Matches
remanence
پس ماند
residue
پس ماند
residues
پس ماند
inertia
ماند
storing
می باقی می ماند
residual magnetism
مغناطیس پس ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
آب که یک جا ماند مى گندد.
magnetic inertia
پس ماند مغناطیسی
that borders upon madness
اینکاربدیوانگی می ماند
store
می باقی می ماند
it was left unfinished
ناتمام ماند
inertial force
نیروی ماند
moment of inertia
گشتاور ماند
he did not open his lips
خاموش ماند
it was snowed under
زیر برف ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
سرش بی کلاه ماند
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
angular mass
گشتاور ماند
[فیزیک]
principal moment of inertia
لنگر اصلی ماند
intrinsic mass
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
جرم ماند
[فیزیک]
mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
محور اصلی ماند
invariant mass
جرم ماند
[فیزیک]
rotational inertia
گشتاور ماند
[فیزیک]
It left a good taste in my mouth .
مزه اش توی دهانم ماند
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
displacement hull
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
A full purse never lacks friends..
<proverb>
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
knuckle sprue
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
separate
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
این در به این پاشنه نمى ماند .
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
surface to surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
surface missile
موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
ground line
خط زمین
acre
زمین
earths
زمین
grazes
زمین
extra terrestrial
زمین
acres
زمین
earthing
زمین
tellus
زمین
graze
زمین
norland
زمین
grass roots
کف زمین
grazed
زمین
this earthly round
زمین
rooter
زمین کن
geodetically
زمین
ground
[British]
[floor]
کف زمین
floor
کف زمین
soils
زمین
ground
کف زمین
soiling
زمین
land
زمین
aerospace
جو زمین
lackland
بی زمین
ground
زمین
floor
کف زمین
terrain
زمین
floors
کف زمین
globe
زمین
floored
کف زمین
ground
: زمین
real estate
زمین
field
زمین
domains
زمین
domain
زمین
globes
زمین
fields
زمین
fielded
زمین
ground surface
کف زمین
soil
زمین
land n
زمین
cinder tracks
زمین دو
cinder track
زمین دو
earth
زمین
ground detector
اشکارساز زمین
ground conection
اتصال زمین
earthward
بطرف زمین
earthward
بسوی زمین
elevated ground
زمین بلند
ground cushion
بالشتک زمین
ground plate
صفحه زمین
earthwards
بطرف زمین
ground potential
پتانسیل زمین
earthwards
سوی زمین
ground effect
اثر زمین
emblements
محصول زمین
ground detector
تستر زمین
emblements
حاصل زمین
soccer field
زمین فوتبال
gridition
زمین فوتبال
gridiron
زمین فوتبال
geosphere
زمین سپهر
flat ground
زمین مسطح
geolatry
زمین پرستی
foreland
زمین جلوامده
isogeotherm
همدمای زمین
geoisotherm
همدمای زمین
geoid
زمین دیسه
geochemistry
زمین شیمی
geodesy
زمین سنجی
geoid
زمین وار
geostrategy
زمین شناسی
ends
زمین حریف
geotaxis
زمین گرایی
land grading
تسطیح زمین
greenside
در مجاورت زمین
feature line
خط عوارض زمین
graben
فرو زمین
glebe
زمین خاک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com