English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
Other Matches
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
back lash eliminator تعادل در مسیر مرده
stabilize به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilized به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilised به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilizes به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
trajectories مسیر گلوله
trajectory مسیر گلوله
trajectories منحنی مسیر گلوله
trajectory منحنی مسیر گلوله
ballistic منحنی مسیر گلوله
nonrigidity عدم ثبات مسیر گلوله
nonrigidity عدم ثبات گلوله در مسیر
plane of departure سطح قائم مسیر گلوله
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
stabilizing fin پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
grazing point نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
remaining velocity سرعت گلوله در نقاط مختلف مسیر حرکت
trajectory shift انحراف مسیر سهمی گلوله ازمسیر استانداد بالیستیکی
level point سطح دریا نقطه هم افق مسیر سهمی گلوله
trajectory scorer وسیله ارزیابی دقت و صحت مسیر سهمی گلوله
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
keyholing رقص و جست و خیز گلوله درروی مسیر عدم ثبات مسیرگلوله
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
angle of arrival زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
self poise تعادل بدون پایه یا پشیبان تعادل ناپایدار
inducted برقرار کردن
inducting برقرار کردن
inducts برقرار کردن
set up برقرار کردن
induct برقرار کردن
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
safety برقرار کردن تامین
reinstated دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
reintegrate مجددا برقرار کردن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
reinstating دوباره برقرار کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
To bring about a reconciliation. آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting ارتباط برقرار کردن راه دور
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
counterweight حالت تعادل وزنه تعادل
counterweights حالت تعادل وزنه تعادل
drifts انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
trends مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
frangible bullet گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
appoints برقرار کردن منصوب کردن
institute برقرار کردن تاسیس کردن
instituting برقرار کردن تاسیس کردن
institutes برقرار کردن تاسیس کردن
instituted برقرار کردن تاسیس کردن
appoint برقرار کردن منصوب کردن
ogive ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
balance موازنه کردن تعادل
stabilization متعادل کردن تعادل
disequilibrate بدون تعادل کردن
balances موازنه کردن تعادل
dud منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
ball گلوله کردن
to round up گلوله کردن
clew گلوله کردن
bullet-proof ضد گلوله کردن
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
spot مشاهده کردن گلوله ها
slugged گلوله باران کردن
shell off گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
shoot پرتاب کردن گلوله
spots مشاهده کردن گلوله ها
discharge خالی کردن گلوله
slugs گلوله باران کردن
lack vt با گلوله سوراخ کردن
cannonade گلوله باران کردن
shoots پرتاب کردن گلوله
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
bombing بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards بمباران کردن گلوله باران کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
nuclear stalemate گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
windage حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
indefeasible برقرار
confirmed برقرار
established برقرار
on برقرار
track تعقیب مسیر کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
path sweeping پاک کردن مسیر
taxiway مسیر تاکسی کردن
setting out پیاده کردن مسیر
tracks تعقیب مسیر کردن
staking پیاده کردن مسیر
direction مسیر هدایت کردن
side spray بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
to set in برقرار شدن
enactor برقرار کننده
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
barometric leveling تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
maintained نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
meandered پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
meander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vectors راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
meandering پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
meanders پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com