English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
enactor برقرار کننده
Search result with all words
combined communication board هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
Other Matches
established برقرار
confirmed برقرار
indefeasible برقرار
on برقرار
set up برقرار کردن
to set in برقرار شدن
inducting برقرار کردن
inducts برقرار کردن
induct برقرار کردن
inducted برقرار کردن
maintained نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
communicate ارتباط برقرار کردن
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
reinstating دوباره برقرار کردن
safety برقرار کردن تامین
reinstated دوباره برقرار کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
reinstate دوباره برقرار کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
reintegrate مجددا برقرار کردن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
To bring about a reconciliation. آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting ارتباط برقرار کردن راه دور
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
circuit مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
reveal نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugging اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugs اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
revealed نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
sockets سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
central ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
communication پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
session لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
X. استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
sessions لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
jump instruction موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
logic بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
sheets وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
sheet وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Visual C محصول توسعه یافته ماکروسافت که امکان ایجاد برنامههای کاربردی ویندوز با رسم واسط های کاربر و اتصال کد زبان C را برقرار میکند
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
establishing برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
secure sockets layer پروتکل ارسالی رمزگذاری شده طراحی شده توسط Netscape که ارتباط امن بین جستجوگر و وب سرور روی اینترنت برقرار میکند
male connector ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
bus network سیستمی که در ان تمام ایستگاهها یا دستگاههای کامپیوتری توسط بکارگیری یک کانال مشترک توزیعی یایک گذارگاه با هم دیگر ارتباط برقرار می کنند شبکه گذری شبکه خطی
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
instituting برقرار کردن تاسیس کردن
appoint برقرار کردن منصوب کردن
institutes برقرار کردن تاسیس کردن
institute برقرار کردن تاسیس کردن
instituted برقرار کردن تاسیس کردن
appoints برقرار کردن منصوب کردن
spreadsheet 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
spreadsheets 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com