English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
Other Matches
generalized تعمیم یافته
generalized coordinates مختصات تعمیم یافته
generalized routine روال تعمیم یافته
sort merge program پردازش تعمیم یافته
generalized force نیروی تعمیم یافته
generalized function تابع تعمیم یافته [ریاضی]
Distribution تابع تعمیم یافته [ریاضی]
generalized reinforcer تقویت کننده تعمیم یافته
generalized inhibitory potential پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
structured programming برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
c زبان برنامه نویسی سطح بالا برای برنامه نویس ساخت یافته
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
pascal زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
structures coding برنامه نویسی ساخت یافته
structured programming برنامه نویسی ساخت یافته
extending قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extend قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extends قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
programming برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
management برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
overall planning برنامه ریزی کلی
develops برنامه ریزی و تولید
develop برنامه ریزی و تولید
programs برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
family planning برنامه ریزی خانواده
programming methods روشهای برنامه ریزی
optimal planning برنامه ریزی بهینه
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
program برنامه ریزی کردن
goal programming برنامه ریزی ارمانی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
linear programming برنامه ریزی خطی
macroplanning برنامه ریزی کلان
financial planning برنامه ریزی مالی
ex ante برنامه ریزی شده
educational planning برنامه ریزی اموزشی
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
corporate planning برنامه ریزی شرکت
production planning برنامه ریزی تولید
curriculum development برنامه ریزی درسی
development planning برنامه ریزی توسعه
dietetics برنامه ریزی غذایی
dynamic programming برنامه ریزی پویا
national planning برنامه ریزی ملی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
product planning برنامه ریزی محصولات
regional planning برنامه ریزی منطقهای
timing برنامه ریزی زمانی
plan برنامه ریزی کردن
planning system نظام برنامه ریزی
state planning برنامه ریزی دولتی
schedule برنامه ریزی کردن
planning principles اصول برنامه ریزی
planning model الگوی برنامه ریزی
programmed برنامه ریزی شده
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning cycle دوره برنامه ریزی
scheduled برنامه ریزی کردن
population planning برنامه ریزی جمعیت
social planning برنامه ریزی اجتماعی
schedules برنامه ریزی کردن
personnel development برنامه ریزی استخدامی
rural planning برنامه ریزی روستائی
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming برنامه ریزی کمی
plans برنامه ریزی کردن
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
elegant programming نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfers ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transferring ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
applesoft basic نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
interactive ابزار توسعه یافته نرم افزاری که به کاربر امکان میدهد برنامه را تحت کنترل اجرا کند
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
mask وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com