English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
family planning برنامه ریزی خانواده
Other Matches
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
compacts مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacting مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacted مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compact مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
apt یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
programming برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
managements برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
management برنامه ریزی
programming methods روشهای برنامه ریزی
programmed برنامه ریزی شده
planning model الگوی برنامه ریزی
planning horizon مدت برنامه ریزی
curriculum development برنامه ریزی درسی
planning horizon افق برنامه ریزی
planning cycle دوره برنامه ریزی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
dietetics برنامه ریزی غذایی
planning principles اصول برنامه ریزی
state planning برنامه ریزی دولتی
goal programming برنامه ریزی ارمانی
population planning برنامه ریزی جمعیت
timing برنامه ریزی زمانی
development planning برنامه ریزی توسعه
production planning برنامه ریزی تولید
product planning برنامه ریزی محصولات
planning system نظام برنامه ریزی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
program برنامه ریزی کردن
macroplanning برنامه ریزی کلان
develops برنامه ریزی و تولید
develop برنامه ریزی و تولید
plan برنامه ریزی کردن
linear programming برنامه ریزی خطی
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
central planning برنامه ریزی مرکزی
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
personnel development برنامه ریزی استخدامی
corporate planning برنامه ریزی شرکت
overall planning برنامه ریزی کلی
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
optimal planning برنامه ریزی بهینه
plans برنامه ریزی کردن
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
national planning برنامه ریزی ملی
scheduled برنامه ریزی کردن
rural planning برنامه ریزی روستائی
programs برنامه ریزی کردن
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
financial planning برنامه ریزی مالی
dynamic programming برنامه ریزی پویا
ex ante برنامه ریزی شده
schedules برنامه ریزی کردن
quantitative programming برنامه ریزی کمی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
quadratic programming برنامه ریزی غیرخطی
schedule برنامه ریزی کردن
scheduled fire اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed computer کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmed label برچسب برنامه ریزی شده
material requirements planning برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
programmed instruction دستورالعمل برنامه ریزی شده
planned demand تقاضای برنامه ریزی شده
planned saving پس انداز برنامه ریزی شده
programmed switch گزینه برنامه ریزی شده
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
long run planning برنامه ریزی بلند مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
programmable check مقابله برنامه ریزی شده
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
programmed check مقابله برنامه ریزی شده
non numeric programming برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming برنامه ریزی غیر خطی
programmed check بررسی برنامه ریزی شده
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
directive planning برنامه ریزی هدایت شده
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
impulse buying خرید بدون برنامه ریزی
devises برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
production resource planning برنامه ریزی منابع تولید
devising برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
gosplan سازمان برنامه ریزی شوروی
devise برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
integer programming برنامه ریزی عدد صحیح
production planning and control برنامه ریزی و کنترل تولید
short run planning برنامه ریزی کوتاه مدت
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
devised برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
prom Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
knock about <idiom> بدون برنامه ریزی سفر کردن
redefining تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
programmed i/o ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
redefine تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefined تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
planning programming budgetting نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
sensitivity analysis تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
planned investment سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
blows برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blow برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
EAPROM گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
fpla ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
to reprogram دوباره برنامه ریزی [جدید] کردن [رایانه شناسی]
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
design برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
cursor نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
designs برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blasts ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
preprogrammed که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
delaying مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
delay مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
prom حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmer وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimiles روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
ACD سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
job دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
jobs دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
moulting پر ریزی موی ریزی
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com