English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
shell برنامه واسطه
shelling برنامه واسطه
shells برنامه واسطه
Other Matches
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
jobs دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
job دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
middlemen واسطه
middleman واسطه
brokering واسطه
jobber واسطه
immediate بی واسطه
brokers واسطه
mediator واسطه
mediators واسطه
instrumentality واسطه
intermediate exchange واسطه
intermediate واسطه
intermediary واسطه
mediums واسطه
commissioners واسطه
commissioner واسطه
agent واسطه
intermediaries واسطه
agents واسطه
inductor واسطه
by reason of واسطه
intermedium واسطه
brokered واسطه
interagent واسطه
medium واسطه
broker واسطه
go between واسطه
agencies واسطه
agency واسطه
intermediator واسطه
pandered واسطه کار بد
pandering واسطه کار بد
immediately بدون واسطه
mediation واسطه گری
tumbler lever اهرم واسطه
panders واسطه کار بد
financial intermediary واسطه مالی
tumble gear چرخ واسطه
panderer واسطه کار بد
inermediate frequency بسامد واسطه
inductor واسطه القاء
immediateness عدم واسطه
owing to the fact that به واسطه اینکه
relay station ایستگاه واسطه
mediums واسطه دلال
mediums میانجی واسطه
medium واسطه دلال
medium میانجی واسطه
onthat account بان واسطه
real estate broker واسطه املاک
insurance broker واسطه بیمه
media رسانه ها واسطه ها
media واسطه ها وسیله ها
mean proportional واسطه هندسی
shipbroker واسطه حمل
intermediate objective هدف واسطه
chapman واسطه سیار
standard interface واسطه استاندارد
intermediate transmitter فرستنده واسطه
intermediate reaction واکنش واسطه
jobbing واسطه بازرگانی
jobber بازرگان واسطه
intermediate coupling پیوست واسطه
bill broker واسطه تنزیل
intermediate field میدان واسطه
authorised clerk واسطه مجاز
intermediate product فراورده واسطه
intermediate product محصول واسطه
intermediate goods کالاهای واسطه
intermediate grid شبکه واسطه
intermediate layer قشر واسطه
rug dealer واسطه فرش
customs agent واسطه گمرک
direct <adj.> بدون واسطه
transition element عنصر واسطه
intermediate compound ترکیب واسطه
commodity broker واسطه کالا
pander واسطه کار بد
agents واسطه عامل
agent واسطه عامل
post transition metals فلزات پس واسطه
intermediate complex کمپلکس واسطه
intermediate contact کنتاکت واسطه
indirect support تکیه گاه بی واسطه
brokers واسطه معاملات بازرگانی
brokering واسطه معاملات بازرگانی
forwarding agent واسطه حمل و نقل
customs agent واسطه کارهای گمرکی
customs broker واسطه امور گمرکی
immediacy مستقیم و بی واسطه بودن
inner transition elements عناصر واسطه داخلی
broker واسطه معاملات بازرگانی
brokered واسطه معاملات بازرگانی
psychic واسطه پدیده روحی
virgin medium واسطه دست نخورده
jobbing عمل واسطه گری
intermediate contour میزان منحنی واسطه
financial intermediary موسسه مالی واسطه
interceder شفاعت کننده واسطه
transition series گروه عناصر واسطه
mediately یا واسطه بطور ناراسته
intermediate frequency amplifier فزونساز بسامد واسطه
direct support تکیه گاه بی واسطه
tumble gear چرخ دنده واسطه
intermediate frequency transformer مبدل بسامد واسطه
relayed ایستگاه واسطه مخابراتی رله
freight forwarder واسطه حمل و نقل کالا
relays ایستگاه واسطه مخابراتی رله
leads سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead سیم واسطه زاویه پیشگیری
relay ایستگاه واسطه مخابراتی رله
diastase دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
To meciate . To intervene . پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
fix someone up with someone <idiom> واسطه برای قرار ملاقات دونفر
elapsation ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
goto دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
iterate حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
sequential حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند
compiler نرم افزاری که برنامه کد گذاری شده را به برنامه با کد ماشین تبدیل میکند
source computer کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
businesses مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
parameters استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
parameter استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
supervisory برنامه اصلی در سیستم کامپیوتری که اجرای تعبیر برنامه ها را کنترل میکند
executives برنامه اصلی در سیستم کامپیوتر که اجرای سایر برنامه ها را کنترل میکند
iterative routine حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
executive برنامه اصلی در سیستم کامپیوتر که اجرای سایر برنامه ها را کنترل میکند
development مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش
subprogram 1-زیر تابع در یک برنامه . 2-برنامهای که با برنامه اصلی فراخوانی شود
developments مجموعه برنامه هایی که به برنامه نویس امکان نوشتن ویرایش
stops دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopping دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
synthetic address زبان برنامه نویسی که برنامه اصلی به آن نوشته شده است
stopped دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
diagnostics تابعی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکندخطاهای کد برنامه را بیابد
calling مجموعهای از دستورات برنامه برای اجرای مستقیم از زیر برنامه
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
toolkit مجموعه توابعی که به برنامه نویس درنوشتن و رفع اشکال برنامه کمک میکند
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
statements دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
source language 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
object oriented زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
main line program بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
statement دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
drags به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
compiled تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
functioned مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functions مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
dropped دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dynamic link library در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
c زبان برنامه نویسی سطح بالا برای برنامه نویس ساخت یافته
compiling تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
debugger نرم افزاری که به برنامه نویس کمک میکند خطاهای برنامه را پیدا کند
drop دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
coding صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
chapter بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
compile تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiles تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
dragged به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
dropping دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
function مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
mediatrix زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
hooks نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hook نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
intermittent error خطایی که تصادفا در سیستم ارتباطی یا کامپیوتر رخ میدهد به علت خطای برنامه برنامه یا اختلال
segment بخش از برنامه اصلی که مستقلاگ اجرا شود و نیازی به اجرای تعبیر برنامه نیست
conditional دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
helped تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com