English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
brass pressure casting برنج ریختگی فشاری
Other Matches
compound compression فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
disorganization در هم ریختگی
melted asphalt اسفالت ریختگی
disorganization بهم ریختگی
tumble بهم ریختگی
tumbles بهم ریختگی
moulded formpiece تکه ریختگی
mould candle شمع ریختگی
molten metal welding جوشکاری ریختگی
molten metal اهن ریختگی
molten metal فولاد ریختگی
mold فرم ریختگی
molten ریخته ریختگی
melec بهم ریختگی
strewment بهم ریختگی
die فرم ریختگی
tumbled بهم ریختگی
cast wheel چرخ ریختگی
cast steel فولاد ریختگی
fusion cast basalt بازالت ریختگی ذوبی
cast glass شیشه جام ریختگی
bewilderment حیرت درهم ریختگی
sand castings قطعه ریختگی ماسهای
eventration بیرون ریختگی روده
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
bouleversement تشنج دهم ریختگی کامل
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
bossing ناف روی قطعات ریختگی قوز
shell moulded casting قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
boss ناف روی قطعات ریختگی قوز
bossed ناف روی قطعات ریختگی قوز
bosses ناف روی قطعات ریختگی قوز
column rule خط برنج
brass برنج
Br برنج
cash crops برنج
rice برنج
leaf brass تنکه برنج
does rice suit you? برنج بشمامیسازد
free cutting brass برنج اتومات
brasier برنج ساز
brass welding جوش برنج
brass ware برنج الات
leaf brass برنج ورقه
brass founder برنج ریز
brass برنج الیاژ
rice field برنج کاری
rice milk شیر برنج
rice powder ارد برنج
rice دانههای برنج
rice paper کاغذ برنج
triangular brass bead مثلث برنج
wild rice برنج وحشی
brass and bronze برنج و برنز
brazier برنج سازی
braziers برنج سازی
rice chaff کاه برنج
brassy برنگ برنج
brassy برنج مانند
brassiest برنگ برنج
brassiest برنج مانند
brassier برنگ برنج
brassier برنج مانند
rice puddings شیر برنج
rice pudding شیر برنج
rde brass برنج سرخ
burnt food ته دیگ [برنج]
consumptiveness دچارشدگی برنج باریک
riziform مانند دانه برنج
boiled rice برنج کته شده
hot working brass برنج قابل اهنگری
arrack عرق نارگیل و برنج
paddy برنج اسیاب نکرده
brasier برنج کار روی گر
brass برنج چند جوش
beta brass برنج نوع بتا
brassily شبیه فلز برنج
basic crops پنبه تنباکو و برنج
paddies برنج اسیاب نکرده
alpha brass برنج نوع الفا
brass and bronze foundry ریخته گری برنج و برنز
lattin ترکیبی مانند فلز برنج
rice بصورت رشتههای برنج ماننددراوردن
brass bands ادوات انها از برنج باشد
brass band ادوات انها از برنج باشد
Rice is a wholesome food . برنج غذای کاملی است
latten ترکیبی مانند فلز برنج
their principal food is rice خوراک عمده انها برنج است
komi فشاری
compressive فشاری
press key تکمه فشاری
push key تکمه فشاری
pression pipe لوله فشاری
pressure butt welding جوشکاری لب به لب فشاری
pressure device ماسوره فشاری
pressboard تخته فشاری
compressive stress خستگی فشاری
head pressure ارتفاع فشاری
hard board تخته فشاری
thumb دگمه فشاری
pressure sweeping روبیدن فشاری
push button کلید فشاری
pressure fraction کسر فشاری
push button switch تکمه فشاری
push button دکمه فشاری
thumbing دگمه فشاری
thumbed دگمه فشاری
push shot ضربه فشاری
thumbs دگمه فشاری
achi komi دفاع فشاری
pressure welding جوشکاری فشاری
pressure welding جوش فشاری
data compaction داده فشاری
force pump تلمبه فشاری
force feed oiler روغندان فشاری
compression stress تنش فشاری
compression strength استحکام فشاری
compression strength تاب فشاری
compression strength توان فشاری
compression strength مقاومت فشاری
compression spring فنر فشاری
push ضربه فشاری
compression molding قالبگیری فشاری
compression flange سپر فشاری
compression flange عضو فشاری
die cast ریختن فشاری
pushed ضربه فشاری
compression wave موج فشاری
compressive load application بار فشاری
snap fastener دکمه فشاری
filterpress پالونه فشاری
filter press صافی فشاری
duplex pressure proportioner مخلوط کن دو فشاری
thrust bolt پیچ فشاری
compressive stress تنش فشاری
constrictor knot گره فشاری
head ارتفاع فشاری
pushes ضربه فشاری
compressive yield point حدجهمندگی فشاری
thrust hardness درجه سختی فشاری
press cutting برش دهنده فشاری
pressure lubrication دستگاه روغنکاری فشاری
standard size whole brick اجر فشاری معمولی
pressure device عامل فشاری مین
pressure weld جوش دادن فشاری
pressure weldable قابل جوشکاری فشاری
resistance pressure welding جوشکاری فشاری مقاومتی
firing pressure device ماسوره فشاری مین
centralized oil shot system روغنکاری متمرکز فشاری
compression molding ریخته گری فشاری
compression specimen نمونه ازمایش فشاری
mae west جلیقه نجات فشاری
barometric altimeter ارتفاع سنج فشاری
compression riveter دستگاه پرچ فشاری
fumikumi لگد فشاری به پایین
cold pressure welding جوشکاری فشاری سرد
cold pressed forging اهنگری فشاری سرد
compression test specimen نمونه ازمون فشاری
net push ضربه فشاری از لب تور
press casting ریخته گری فشاری
compressive yield point نقطه لهیدگی فشاری
pudding دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
puddings دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
thermit pressure welding روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
thermit pressure welding روش جوشکاری فشاری حرارتی
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
superincumbent دارای فشار زیاد فشاری
tobi komi ضربه فشاری پا در حال پرش
pitometer log سرعت سنج فشاری پیتومتری
alumino thermit pressure welding جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
pressure die casting ریخته گری حدیدهای فشاری
molten metal pressure welding روش جوشکاری ذوبی-فشاری
pressure casting قطعه ریخته گری فشاری
pieze واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
press cast process فرایند ریخته گری فشاری
chopsticks میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
bend خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting process فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting machine دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
banging صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bangs صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
end finish گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
drill press متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
brace گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
constant temperature pressure welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
pascal's law هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
corn flour ارد ذرت- ارد برنج
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com