English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
Other Matches
lucrative موفق
throve موفق شد
successful موفق
successful <adj.> موفق
prosperous موفق
upbeat موفق
have it made <idiom> موفق بودن
to go wrong موفق نشدن
attained موفق شدن
arrived موفق شدن
arrive موفق شدن
make a hit <idiom> موفق شدن
attain موفق شدن
attaining موفق شدن
attains موفق شدن
wow موفق شدن
wowed موفق شدن
wowing موفق شدن
wows موفق شدن
arriving موفق شدن
to pull through موفق شدن
go over well <idiom> موفق بودن
arrives موفق شدن
fay موفق شدن
hot hand پرتاب موفق
sure-fire حتما موفق
to fall through موفق نشدن
to make a shift موفق شدن
to come through موفق شدن
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
come off <idiom> موفق شدن
I made good my escape . موفق به فرار شد
manage to do it موفق بانجام ان شدن
two-way موفق در حمله و دفاع
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
prospers رونق یافتن موفق شدن
prospering رونق یافتن موفق شدن
succeeded موفق شدن نتیجه بخشیدن
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
nojoy موفقیتی نیست موفق نشدم
put across باحقه بازی موفق شدن
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
prospered رونق یافتن موفق شدن
prosper رونق یافتن موفق شدن
succeeds موفق شدن نتیجه بخشیدن
connect ضربه موفق در پایگاه دوم
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
connects ضربه موفق در پایگاه دوم
convert پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hitting جستجوی موفق در پایگاه داده
hits جستجوی موفق در پایگاه داده
succeed موفق شدن نتیجه بخشیدن
to come up in the world موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to go places موفق شدن [در زندگی یا شغل]
converts پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hit جستجوی موفق در پایگاه داده
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
to get any ones speech موفق بشنیدن نطق کسی شدن
i managed to do it موفق شدم که ان کار را انجام دهم
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
smash hit <idiom> نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
foretooth برنده
winner برنده
discoverers پی برنده
discoverer پی برنده
cutters برنده
deferent برنده
winners برنده
cutter برنده
portative برنده
high proof برنده
mutilator برنده
conductive برنده
scissile برنده
vehicle برنده
cutting برنده
incisive برنده
heuristic پی برنده
winnings برنده
incisor tooth برنده
incisory برنده
vehicles برنده
winning برنده
trenchant برنده
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
incisively بطور برنده
lacerative برنده یا درنده
highest bidder برنده مزایده
gestatorial برنده پاپ
gonfalonier برنده پرچم
prizer برنده جایزه
impellor پیش برنده
impeller پیش برنده
matrolinous بارث برنده
shoo-in <idiom> برنده مطلق
wearing تحلیل برنده
winning position پوزیسیون برنده
winning move حرکت برنده
winner of a match برنده مسابقه
utilizer بکار برنده
uplifter بالا برنده
propulsive جلو برنده
resolutive تحلیل برنده
promotor پیش برنده
prizewinner برنده جایزه
perseus برنده سر دیو
persi برنده سر دیو
outpoint برنده با امتیاز
medalist برنده مدال
user بکار برنده
contenders برنده احتمالی
decisions برنده با امتیاز
annihilator از بین برنده
heiress ارث برنده زن
heiresses ارث برنده زن
dark horse برنده غیرمترقبه
dark horses برنده غیرمترقبه
achiever از پیش برنده
booster بالا برنده
winners برنده بازی
winner برنده بازی
victor برنده مسابقه
propelling پیش برنده
raiders یورش برنده
victors برنده مسابقه
users بکار برنده
raider یورش برنده
contender برنده احتمالی
medallists برنده مدال
edge tool الت برنده
cutting head نوک برنده
dissolvent حل کننده برنده
uptake بالا برنده
promoter پیش برنده
deferent بیرون برنده
edged tool الت برنده
promoters پیش برنده
medalists برنده مدال
medallist برنده مدال
decision برنده با امتیاز
boosters بالا برنده
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
liquidators برچیننده از بین برنده
winterer بسر برنده زمستان
liquidator برچیننده از بین برنده
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
file cutter قسمت برنده سوهان
jackpots برنده تمام پولها
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
jackpot برنده تمام پولها
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
decisions برنده کشتی با امتیاز
decision برنده کشتی با امتیاز
won ending اخر بازی برنده
raise the hand بالابردن دست برنده
nonwinner هرگز برنده نشده
benefic فایده برنده نیکوکار
bearing capacity قدرت برنده باربرد
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
backsword شمشیر یک لبهء برنده
painstakingly ساعی رنج برنده
painstaking ساعی رنج برنده
emasculative برنده نیروی مردی
benefitical منتفع فایده برنده
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
limivorous فرو برنده گل ولای
cutler فروشنده الات برنده
emasculatory برنده نیروی مردی
emulous رشک برنده طالب
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
cutting angle سطح برنده تیغه برش
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
scissors چیز برنده قطع کننده
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com