Dictiornary-Farsi | برنز توپ ریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
gun bronz	برنز توپ ریزی


Other Matches

linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
bronzes	برنز
bronze	برنز
bronz	برنز
bronzes	برنگ برنز
art bronze	برنز صنعتی
bronze	برنگ برنز
brass and bronze	برنج و برنز
phosphor bronze	فسفر برنز
bronze medals	مدال برنز
bronze welding	جوشن برنز
bronze	رنگ برنز
bronze medal	مدال برنز
bronze star medal	مدال ستاره برنز
brass and bronze foundry	ریخته گری برنج و برنز
Brownian	[طراحی مناظر به سبک برنز]
oilite bushing	بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
deplumation	پر ریزی
foundation	پی ریزی
gravelling	شن ریزی
inpouring	تو ریزی
molt	پر ریزی
shrouding	شن ریزی
tininess	ریزی
foundry	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
foundries	چدن ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
libation	ساغر ریزی
filling	خاک ریزی
fillings	خاک ریزی
sweat	عرق ریزی
sweating	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
perspiration	عرق ریزی
planning	طرح ریزی
libations	ساغر ریزی
evacuation	برون ریزی
projecting	طرح ریزی
bloodbath	خون ریزی
bloodbaths	خون ریزی
budgeting	بودجه ریزی
foundation	پی ریزی اساس
casting	چدن ریزی
effusion	برون ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
grouting	دوغاب ریزی
iron foundry	اهن ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
modeller	طرح ریزی
placing concrete	بتن ریزی
retropulsion	درون ریزی
rip rap	سنگ ریزی
schematization	برنامه ریزی
suffusion	زیر ریزی
gravelling	سنگ ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
egestion	بیرون ریزی
effusions	برون ریزی
outflow	بیرون ریزی
outflows	بیرون ریزی
landslip	فرو ریزی
landslips	فرو ریزی
actification	سرکه ریزی
acting out	برون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
fineness	ریزی دانه ها
cast iron	چدن ریزی
chumming	طعمه ریزی
circumfusion	دور ریزی
concrete work	بتن ریزی
designment	طراح ریزی
management	برنامه ریزی
managements	برنامه ریزی
programming	برنامه ریزی
projections	طرح ریزی
projection	طرح ریزی
schematization	طرح ریزی
discharge	برون ریزی
earthwork	خاک ریزی
scheming	طرح ریزی
discharges	برون ریزی
purges	برون ریزی
purged	برون ریزی
purge	برون ریزی
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
programs	برنامه ریزی کردن
central planning	برنامه ریزی مرکزی
overall planning	برنامه ریزی کلی
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
planning cycle	دوره برنامه ریزی
project	طرح ریزی کردن
career planning	طرح ریزی مشاغل
projected	طرح ریزی کردن
project	کاربرنامه ریزی شده
planning horizon	افق برنامه ریزی
jettisoning	به دریا ریزی محموله
jettisons	به دریا ریزی محموله
develops	برنامه ریزی و تولید
product planning	برنامه ریزی محصولات
production planning	برنامه ریزی تولید
preplanned	طرح ریزی شده
population planning	برنامه ریزی جمعیت
planning system	نظام برنامه ریزی
family planning	برنامه ریزی خانواده
develop	برنامه ریزی و تولید
planning principles	اصول برنامه ریزی
planning model	الگوی برنامه ریزی
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
jettisoned	به دریا ریزی محموله
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
ex ante	برنامه ریزی شده
financial planning	برنامه ریزی مالی
projected	کاربرنامه ریزی شده
constructed	طرح ریزی کردن
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
construct	طرح ریزی کردن
mold	قالب ریزی کردن
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
fire planning	طرح ریزی اتش
projects	طرح ریزی کردن
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
projects	کاربرنامه ریزی شده
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
gun metal	فلز توپ ریزی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
national planning	برنامه ریزی ملی
embank	خاک ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
structuring	پی ریزی کردن ساختار
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
structures	پی ریزی کردن ساختار
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
curriculum development	برنامه ریزی درسی
structure	پی ریزی کردن ساختار
constructs	طرح ریزی کردن
development planning	برنامه ریزی توسعه
dietetics	برنامه ریزی غذایی
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
linear programming	برنامه ریزی خطی
moulded	قالب ریزی کردن
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
contrived	طرح ریزی کردن
contrive	طرح ریزی کردن
plots	طرح ریزی کردن
founds	قالب ریزی کردن
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
type metal	فلز حروف ریزی
design	طرح ریزی کردن
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
designs	طرح ریزی کردن
programmed	برنامه ریزی شده
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
plot	طرح ریزی کردن
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
found	قالب ریزی کردن
plotted	طرح ریزی کردن
outlining	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
sows	مجرای شمش ریزی
sowed	مجرای شمش ریزی
sow	مجرای شمش ریزی
outline	طرح ریزی کردن
schedules	برنامه ریزی کردن
schedule	برنامه ریزی کردن
timing	برنامه ریزی زمانی
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
mould	قالب ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
molded	قالب ریزی کردن
scheduled	برنامه ریزی کردن
plans	برنامه ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
seedbed	جای تخم ریزی
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
salamander	مجرای شمش ریزی
explosion	بیرون ریزی سروصدا
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی