Dictiornary-Farsi | برنگ روشن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (6 milliseconds)

English	Persian
lightsome	برنگ روشن


Search result with all words

euclase	بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
marble cake	کیک کره دار برنگ روشن
pyrope	هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
Other Matches

silhouette	نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouettes	نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
litmus	ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
bronze	برنگ برنز
rosily	برنگ قرمز
brassiest	برنگ برنج
bronzes	برنگ برنز
sanguinity	برنگ خون
crimson	برنگ خون
bloodred	برنگ خون
strawy	برنگ کاه
sepal oid	برنگ کاسبرگ
brassy	برنگ برنج
bloody	برنگ خون
bloodier	برنگ خون
violaceous	برنگ بنفشه
indigo	برنگ نیلی
brassier	برنگ برنج
pinto	رنگ برنگ
wheaten	برنگ گندم
bloodiest	برنگ خون
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
iridescence	رنگ برنگ شونده
to change colour	رنگ برنگ شدن
sanguine	قرمز برنگ خون
versicolour	رنگ برنگ شده
cerulean	برنگ ابی نیلگون
rubiginous	برنگ قرمز اجری
amaranthine	برنگ تاج خروسی
chromatographic	وابسته برنگ نگاری
opalline	برنگ عین الشمس
encrimson	برنگ لاکی دراوردن
color blind	فاقد حساسیت نسبت برنگ
tan	برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
incarnate	برنگ گوشتی مجسم کردن
rubrication	نشان گذاری برنگ قرمز
It tends to be blue . It is bluish.	بیشتر برنگ آبی می زند
gummite	ئیدرات اورانیم برنگ زردمایل بقرمز
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
grisaille	نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
gahnite	ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
manila paper	یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
odontolite	دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
scarlet letter	حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
white heat	درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
platina	پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
sunnier	روشن
nitid	روشن
lightest	روشن
in a good light	روشن
light	روشن
lighted	روشن
perspicuous	روشن
cloudless	روشن
sunniest	روشن
sunny	روشن
luculent	روشن
elucidated	روشن
elucidate	روشن
moonlit	روشن
legible	روشن
shrillest	روشن
alighting	روشن
alights	روشن
shriller	روشن
elucidates	روشن
elucidating	روشن
alight	روشن
sharp cut	روشن
vivid	روشن
unequivocal	روشن
unequivocally	روشن
lucid	روشن
alighted	روشن
litten	روشن
shrill	روشن
clearer	روشن
expressed	روشن
expresses	روشن
expressing	روشن
clean cut	روشن
clean-cut	روشن
cleaners	روشن
explicit	روشن
transparently	روشن
transparent	روشن
setting up	روشن
sets	روشن
eyebright	روشن
fogless	روشن
clear	روشن
clears	روشن
clear-cut	روشن
furbisher	روشن گر
diaphanous	روشن
eidetic	روشن
set	روشن
express	روشن
on/off	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
clearest	روشن
on	روشن
clear cut	روشن
bright	روشن
brighter	روشن
brightest	روشن
notable <adj.>	روشن
definite	روشن
explicit <adj.>	روشن
distinct <adj.>	روشن
igniting	روشن کردن
brightens	روشن کردن
nacarat	قرمز روشن
broad minded	روشن فکر
ignite	روشن کردن
clear sighted	روشن بین
clear sightedness	روشن بینی
ignites	روشن کردن
brighten	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
burn in	ازمایش روشن
bertha	درخشان روشن
documentary photography	تصویر روشن
ditinct	روشن مشخص
bright red	قرمز روشن
enlighten	روشن فکرکردن
kindle	روشن شدن
kindled	روشن شدن
enlightening	روشن فکرکردن
ignited	روشن کردن
pale varnish	لاک روشن
kindles	روشن شدن
refresh	روشن کردن
broad day light	روز روشن
enlightens	روشن فکرکردن
brightened	روشن کردن
brightening	روشن کردن
eidetic memory	یاد روشن
emblaze	روشن کردن
elucidate	روشن کردن
light and shade	سایه روشن
clairvoyant	روشن بین
clairvoyants	روشن بین
enlightenment	روشن فکری
twilight	تاریک روشن
illume	روشن کردن
illuminant	روشن کننده
illuminations	روشن سازی
twilight	تاریک و روشن
illumination	روشن سازی
twilight	صبح روشن
keen sighted	روشن بین
jacinthe	نارنجی روشن
irradiative	روشن سازنده
illuminative	روشن کننده
refreshes	روشن کردن
liberally	با فکر روشن
head work	فکر روشن
lumine	روشن کردن
fire up	روشن کردن
lucent	روشن وشفاف
full orbed	تمام روشن
luminary	جسم روشن
luminaries	جسم روشن
refreshed	روشن کردن
clairvoyance	روشن بینی
elucidated	روشن کردن
elucidates	روشن کردن
half tone	سایه روشن
elucidating	روشن کردن
vividly	بطور روشن
brightly	بطور روشن
lightsome	سبک روشن
lightish	نسبتا روشن
mauve	ارغوانی روشن
illuminator	روشن کننده
lighted	روشن کردن
light	روشن کردن
clear-sighted	روشن بین
alive	روشن سرزنده
lighting	سایه روشن
pellucid	بلورین روشن
luminescence	روشن تابی
fireballs	شهاب روشن