Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
overset
برهم زدن سرنگون کردن
Other Matches
overthrowing
سرنگون کردن
overthrows
سرنگون کردن
overthrow
سرنگون کردن
unseating
سرنگون کردن
overthrown
سرنگون کردن
unseated
سرنگون کردن
unseat
سرنگون کردن
overthrew
سرنگون کردن
unseats
سرنگون کردن
subversion
سرنگون کردن حکومت سیستم براندازی
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
overtumble
سرنگون کردن منقرض کردن
to make hay of
درهم برهم کردن
discombobulate
درهم و برهم کردن
tousle
برهم زدن پریشان کردن
disorders
برهم زدن مختل کردن
disorder
برهم زدن مختل کردن
fritillary
گل سرنگون
fritillaria
گل سرنگون
crown imperial
گل سرنگون
crashingly
قفل سرنگون
crashing
قفل سرنگون
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
nosedive
سرنگون شدن
verthrow
سرنگون سازی
crashes
قفل سرنگون
crashed
قفل سرنگون
nosedived
سرنگون شدن
crash
قفل سرنگون
nosediving
سرنگون شدن
nosedives
سرنگون شدن
plummets
نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeted
نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummet
نازل شدن سرنگون وارافتادن
plummeting
نازل شدن سرنگون وارافتادن
tangle
در هم و برهم
haywire
در هم و برهم
tangles
در هم و برهم
in a tumble
در هم برهم
disbands
برهم زدن
olla
اش درهم برهم
higgledy-piggledy
درهم برهم
perturbable
برهم زدنی
pertubative
برهم زننده
out of order
درهم برهم
cramped
درهم و برهم
faze
برهم زدن
pasticcqo
چیزدرهم برهم
fazed
برهم زدن
interaction
برهم کنش
fazing
برهم زدن
coups
برهم زدن
untidier
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
coup
برهم زدن
untidy
درهم و برهم
at sixes and sevens
درهم و برهم
unorganized
درهم و برهم
topsyturvy
درهم برهم
cramp hand writing
خط درهم و برهم
disbandment
برهم خوردگی
higgledy-piggledy
بطوردرهم برهم
olio
درهم و برهم
unsettles
برهم زدن
bashed
برهم زدن
bashes
برهم زدن
bashing
برهم زدن
disbanding
برهم زدن
disband
برهم زدن
woebegone
درهم و برهم
helter-skelters
درهم برهم
helter-skelter
درهم برهم
imbroglio
درهم و برهم
unsettle
برهم زدن
bash
برهم زدن
in a bad order
درهم برهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
fazes
برهم زدن
elusory
درهم برهم
pell-mell
درهم برهم
untidily
درهم و برهم
discompose
برهم زدن
shutting
برهم نهادن
shuts
برهم نهادن
shut
برهم نهادن
derange
برهم زدن
disturber
برهم زننده
imbroglios
درهم و برهم
desultory
بی ترتیب درهم و برهم
embroils
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
embroiled
میانه برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
goulash
چیز درهم و برهم
elf lock
موی درهم برهم
compatriotic
مبنی برهم میهنی
pell-mell
بطور درهم برهم
coulomb interaction
برهم کنش کولنی
electrostatic interaction
برهم کنش الکترواستاتیکی
elf knot
موی درهم برهم
matted
درهم برهم حصیری
promiscuously
بطور درهم برهم
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
twinkling
بیک چشم برهم زدن
nictitate
برهم زدن پلک چشم
in a winkling
بیک چشم برهم زدن
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
in the twinkling of a bedpost
بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye
بیک چشم برهم زدن
littery
ریخته و پاشیده درهم برهم
in a flash
بیک چشم برهم زدن
charivari
صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
in the turning of a hand
بیک چشم برهم زدن
grid
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
puzzle head
که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grids
رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturbs
برهم زدن بهم زدن
disturb
برهم زدن بهم زدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com