English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (4 milliseconds)
English Persian
print برود
printed برود
prints برود
let him go برود
Other Matches
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
he is not willing to go نیست برود
he refused to go نخواست برود
let him go بگذارید برود
tell him to go بگویید برود
he insists on going اصراردارد که برود
it is necessary for him to go باید برود
he was made to go او را وادارکردند برود
none but the old shold go کسی مگربزرگان برود
he needs must go ناچار باید برود
he refused to go حاضر نشد برود
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
i made him go او را وادار کردم برود
in order that he may go برای اینکه برود
it is necessary for him to go لازم است برود
he is indisposed to go مایل نیست برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
he durst not go جرات نکرد که برود
he did not d. to go جرات نکرد که برود
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
overland mail پستی که از راه خشکی برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
dare he go? ایا جرات دارد برود
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pub میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com