Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
eccentricities
برون مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
Other Matches
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
outcrop
برون زد
outputs
برون ده
exogenous
برون زا
outside
برون
extrados
برون سو
outhaul line
برون کش
outsides
برون
output
برون ده
without
برون
outcrops
برون زد
exogenous
برون روینده
out flow
برون ریز
effuent
برون ریز
exterritorial
برون مرزی
ectorderm
برون پوست
ectoparasite
انگل برون زی
extracyclic
برون حلقهای
epithelium
برون پوش
copper extraction
برون کشیدن مس
exteroceptive
برون تنی
exopsychic
برون روانی
exogenous
برون زاد
exogen
گیاه برون رو
exogamy
برون همسری
externality
برون بودگی
exogamy
برون پیوندی
exocathection
برون پردازی
egest
برون کردن
acting out
برون ریزی
off line
برون خطی
extrapolation
برون یابی
effusions
برون تراوی
effusions
برون ریزی
effusion
برون تراوی
extrovert
برون گرای
extroverts
برون گرای
outputs
برون داد
evacuation
برون بری
evacuation
برون ریزی
output
برون داد
suburb
برون شهر
exogenous variable
متغیر برون زا
accommodations
برون سازی
accommodation
برون سازی
physiognomy
برون چهر
physiognomies
برون چهر
immigration
برون کوچی
extrapolations
برون یابی
suburban
برون شهری
self contained
برون بی نیاز
pericardium
برون شامه دل
oversea
برون مرزی
outsight
برون بینی
outlier
برون هشته
outer directed
برون وابسته
out group
برون گروه
offline
برون خطی
objectivism
برون گرایی
exvia
برون زیست
superficial degradation
برون تباهی
the out ward eye
چشم برون
effusion
برون ریزی
drive!
برون!
[با ماشین]
exudation
برون نشست
purge
برون ریزی
purges
برون ریزی
discharges
برون ریزی
discharge
برون ریزی
extroversion
برون گرایی
exocrine
برون تراو
extratensive
برون نگر
extraterritorial
برون مرزی
extraterritoriality
برون مرزی
objective
برون ذات
objectives
برون ذات
extragalactic
برون کهکشانی
extrajection
برون اندازی
purged
برون ریزی
emigration
برون کوچی
extrafusal
برون دوکی
supinator muscle
عضله برون گردان
exogamy
برون زاد اوری
outputs
برون گذاشت برونگذار
discharge of affect
برون ریزی هیجانی
exterritoriality
حقوق برون مرزی
extraspectral hue
فام برون طیفی
extragalactic nebula
ابری برون کهکشانی
extragalactic nebula
سحابی برون کهکشانی
exosomatic method
روش برون تنی
output
برون گذاشت برونگذار
extrapyramidal system
دستگاه برون هرمی
State Department
وزارت برون مرز
peritoneum
برون شامه روده ها
to reveal itself
از پرده برون افتادن
high seas
ابهای برون مرزی
off line operation
عملکرد برون خطی
off line storage
حافظه برون خطی
offline operation
عمل برون خطی
offline storage
انباره برون خطی
offset distance
فاصله برون محوری
epicarp
پوست میوه برون بر
out of line coding
کدگذاری برون خطی
outbreeding
برون زاد اوری
extraterritoriality
حقوق برون مرزی
outward looking policy
سیاست برون نگر
exocrine gland
غده برون ریز
pericardiac
وابسته به برون شامه دل
pericardial
وابسته به برون شامه دل
ectoplasm
اکتوپلاسم برون مایه
extrapolate
برون یابی کردن
extrapolating
برون یابی کردن
extrapolates
برون یابی کردن
extrapolated
برون یابی کردن
off page connector
اتصال دهنده برون صفحهای
pericarditis
اماس برون شامه قلب
with out book
برون سند کتابی ازبر
exudate
ترشح التهابی برون نشست
basset
نوعی سگ شکاری پا کوتاه برون زد
extrapyramidal motor system
دستگاه حرکتی برون هرمی
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
extrinsic eye muscles
عضلات برون چرخشی چشم
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
overseas
ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
exogamous
وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
oversea command
یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
focal
مرکزی
cl
خط مرکزی
axial
مرکزی
central
مرکزی
central pumping station
مرکزی
centre pocket
مرکزی
focal line
خط مرکزی
centrical
مرکزی
centerline
خط مرکزی
core
مرکزی
cores
مرکزی
ectoplasm
طبقه خارجی سیتوپلاسم که بدون دانه و نسبتا سفت است برون مایه
central fissure
شیار مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
central load
بار مرکزی
centre game
بازی مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central office
دفتر مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central head
فشار مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central site
سایت مرکزی
centrically
بطور مرکزی
mainframe
پردازنده مرکزی
head office
دفتر مرکزی
head office
اداره مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
centralists
مرکزی نگر
centralist
مرکزی نگر
centralism
مرکزی نگری
mainframes
پردازنده مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centrum
جسم مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
nuclei
لب هسته مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
center base
میدان مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
center
گروه مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
concourse
تالار مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
state government
دولت مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central city
شهر مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
central bank
بانک مرکزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com