English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English Persian
supine برپشت خوابیدن
Search result with all words
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
Other Matches
resupine برپشت
pick a back برپشت
horseback برپشت اسب
horse برپشت سوارکردن
supination برپشت خوابی
pickaback برپشت خودسوار کردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
toting برپشت حمل کردن
totes برپشت حمل کردن
toted برپشت حمل کردن
tote برپشت حمل کردن
backs برپشت چیزی قرارگرفتن
finner بالی که مانند ماهی برپشت پردارد
velarization تلفظ حرف بوسیله قراردادن زبان برپشت سقف
bed خوابیدن
lied خوابیدن
sleep خوابیدن
beds خوابیدن
sleeping خوابیدن
sleeps خوابیدن
lies خوابیدن
to lie down خوابیدن
to retire to bed خوابیدن
to go to roost خوابیدن
to go to sleep خوابیدن
go to rest خوابیدن
to go to bed خوابیدن
ti turn in خوابیدن
lie خوابیدن
to lie d. خوابیدن
incubates بر خوابیدن
incubate بر خوابیدن
incubated بر خوابیدن
hit the hay <idiom> خوابیدن
to run down خوابیدن
to oversleep oneself پر خوابیدن
incubating بر خوابیدن
lie on the face دمر خوابیدن
sleep out بیرون خوابیدن
to lie on the face دمر خوابیدن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
kipping خوابیدن بستر
lie on the back به پشت خوابیدن
grovel دمر خوابیدن
groveled دمر خوابیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to take one's rest اسودن خوابیدن
kipped خوابیدن بستر
kip خوابیدن بستر
to measure one'd length دمر خوابیدن
grovels دمر خوابیدن
grovelled دمر خوابیدن
to keep late hours دیر خوابیدن
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
nestles در اغوش کسی خوابیدن
berth جای خوابیدن درقایق
berthing جای خوابیدن درقایق
berthed جای خوابیدن درقایق
incubation خوابیدن روی تخم
nestled در اغوش کسی خوابیدن
nestle در اغوش کسی خوابیدن
doss شاخ زدن خوابیدن
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
stagnated خوابیدن کساد شدن
berths جای خوابیدن درقایق
incubate روی تخم خوابیدن
incubated روی تخم خوابیدن
incubates روی تخم خوابیدن
incubating روی تخم خوابیدن
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
To lie on ones belly . روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
chean چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
keep late hours دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep early hours زود خوابیدن و زود برخاستن
keep late hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours زود خوابیدن و زود برخاستن
keep bad hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com