English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (42 milliseconds)
English Persian
convert برگرداندن وارونه کردن
converted برگرداندن وارونه کردن
converting برگرداندن وارونه کردن
converts برگرداندن وارونه کردن
Search result with all words
to tutn end for end وارونه کردن برگرداندن
turn over وارونه کردن برگرداندن
Other Matches
to turn down وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
inverts وارونه کردن
turns وارونه کردن
inverting وارونه کردن
invert وارونه کردن
turn out وارونه کردن
turn وارونه کردن
to turn upside down وارونه کردن
cant وارونه کردن
de- وارونه کردن
to keel over وارونه کردن
reversing شکست وارونه کردن
reverse شکست وارونه کردن
backward conditioning شرطی کردن وارونه
reverses شکست وارونه کردن
reversed شکست وارونه کردن
backward chaining زنجیرهای کردن وارونه
to invert a tumbler پیاله یا استکانی را وارونه کردن
keels حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keel حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
reversed برگرداندن پشت و رو کردن
reverses برگرداندن پشت و رو کردن
vomit استفراغ کردن برگرداندن
reversing برگرداندن پشت و رو کردن
vomited استفراغ کردن برگرداندن
vomits استفراغ کردن برگرداندن
to turn over محول کردن برگرداندن
reverse برگرداندن پشت و رو کردن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
reversion برعکس کردن وارونه کردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
repristinate بصورت اصلی برگرداندن دوباره بکر کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
head over heels وارونه
jackknife وارونه
resupinate وارونه
reverse وارونه
the wrong side outward وارونه
heels over head وارونه
inverted وارونه
right side up وارونه
backward وارونه
reversed وارونه
topsy-turvy وارونه
topsy turvy وارونه
reverses وارونه
inverse وارونه
reversing وارونه
turned inside out وارونه
inversion وارونه
conversed وارونه
inversions وارونه
converses وارونه
upside down وارونه
converse وارونه
topsyturvy وارونه
conversing وارونه
outside in وارونه
conversing واژگون وارونه
resupination وارونه بودن
inverted arch قوس وارونه
inverted arch طاق وارونه
reverse dive شیرجه وارونه
reverse image تصویر وارونه
reversely وارونه بعکس
it is the other way round وارونه است
obcordate بشکل دل وارونه
turbinate وارونه مخروط
backwards ازپشت وارونه
invcersely بطور وارونه
opposites وارونه از روبرو
opposite وارونه از روبرو
reaction formation واکنش وارونه
inverse segregation تجزیه وارونه
invert arch طاق وارونه
opposite meaning معنی وارونه
converses واژگون وارونه
keel وارونه شدن
palingraphia وارونه نویسی
backset معکوس وارونه
inverted file فایل وارونه
backward association تداعی وارونه
anastrophe سخن وارونه
keels وارونه شدن
palinlexia وارونه خوانی
mirror writing وارونه نویسی
irony وارونه گویی
converse واژگون وارونه
conversed واژگون وارونه
back azimuth method گرای وارونه
ironies وارونه گویی
mirror reading وارونه خوانی
full gainer شیرجه وارونه با پشتک
negatively منفی وار وارونه
reciprocal wavelength طول موج وارونه
inverted siphon شتر گلوی وارونه
backward notion حرکت قهقرایی یا وارونه
uratzuk ضربه مشت وارونه
contrariwise بطور وارونه ومعکوس
instead of the reverse بجای وارونه این
inverted vault طاق قوسی وارونه
walden inversion وارونه سازی والدن
invertible وارونه شدنی قابل قلب
obversely بشکل تخم مرغ وارونه
in cavetto [نقش برجسته کاری وارونه]
inductive feedback پیوست برگشت وارونه القائی
obovate بشکل تخم مرغ وارونه
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
turbinate فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
topsy-turvy world [upside-down world] جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
translated برگرداندن
blenched برگرداندن
blenching برگرداندن
retort برگرداندن
blenches برگرداندن
send back برگرداندن
translating برگرداندن
regurgitates برگرداندن
avert برگرداندن
to turn off برگرداندن
evert برگرداندن
blench برگرداندن
to put a bout برگرداندن
regurgitating برگرداندن
reversion برگرداندن
translate برگرداندن
retorts برگرداندن
turnover برگرداندن
bring back برگرداندن
translates برگرداندن
renvoi برگرداندن
regurgitated برگرداندن
upset برگرداندن
diverging برگرداندن
replayed برگرداندن
replays برگرداندن
replaying برگرداندن
averting برگرداندن
replay برگرداندن
dishonours برگرداندن چک
dishonouring برگرداندن چک
dishonoured برگرداندن چک
dishonour برگرداندن چک
dishonors برگرداندن چک
regurgitate برگرداندن
dishonored برگرداندن چک
upsetting برگرداندن
rootle برگرداندن
retroject برگرداندن
averts برگرداندن
to send back برگرداندن
transact برگرداندن
reset برگرداندن
reflecting برگرداندن
dishonoring برگرداندن چک
averted برگرداندن
upsets برگرداندن
to bring back برگرداندن
redeploy [staff] برگرداندن
reflect برگرداندن
reflects برگرداندن
convert برگرداندن
make up <idiom> بازیافتن ،برگرداندن
replicating برگرداندن تازدن
replicate برگرداندن تازدن
returned مراجعت برگرداندن
decoded برگرداندن رمز
replicated برگرداندن تازدن
returning مراجعت برگرداندن
decodes برگرداندن رمز
decode برگرداندن رمز
returns مراجعت برگرداندن
return مراجعت برگرداندن
evoking فراخواندن برگرداندن
spade بابیل برگرداندن
spades بابیل برگرداندن
curl of the lip برگرداندن یا اویختن لب
to pay back برگرداندن افزودن
replicates برگرداندن تازدن
to put a bout a horse سر اسب را برگرداندن
re echo دوباره برگرداندن
evocate فراخواندن برگرداندن
evoke فراخواندن برگرداندن
evokes فراخواندن برگرداندن
rehabilitated بحال نخست برگرداندن
restoring بحال اول برگرداندن
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
restores برگرداندن به وضعیت جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com