Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (16 milliseconds)
English
Persian
recover
برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovering
برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovers
برگرداندن چیزی که گم شده بود
Search result with all words
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
retaliate
عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliated
عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliates
عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliating
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to translate something
[from/into a language]
برگرداندن
[نوشتنی]
چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
Other Matches
averting
برگرداندن
send back
برگرداندن
averted
برگرداندن
dishonour
برگرداندن چک
dishonors
برگرداندن چک
dishonoring
برگرداندن چک
dishonored
برگرداندن چک
averts
برگرداندن
dishonoured
برگرداندن چک
dishonouring
برگرداندن چک
dishonours
برگرداندن چک
reflect
برگرداندن
blenching
برگرداندن
blenches
برگرداندن
reflecting
برگرداندن
blenched
برگرداندن
blench
برگرداندن
turnover
برگرداندن
reflects
برگرداندن
diverging
برگرداندن
avert
برگرداندن
regurgitating
برگرداندن
bring back
برگرداندن
to put a bout
برگرداندن
convert
برگرداندن
redeploy
[staff]
برگرداندن
reset
برگرداندن
transact
برگرداندن
to turn off
برگرداندن
replays
برگرداندن
replaying
برگرداندن
replayed
برگرداندن
replay
برگرداندن
reversion
برگرداندن
retorts
برگرداندن
to bring back
برگرداندن
to send back
برگرداندن
regurgitates
برگرداندن
regurgitated
برگرداندن
regurgitate
برگرداندن
translating
برگرداندن
translates
برگرداندن
translated
برگرداندن
translate
برگرداندن
upsetting
برگرداندن
evert
برگرداندن
upsets
برگرداندن
upset
برگرداندن
renvoi
برگرداندن
retroject
برگرداندن
rootle
برگرداندن
retort
برگرداندن
return
مراجعت برگرداندن
re echo
دوباره برگرداندن
spades
بابیل برگرداندن
evocate
فراخواندن برگرداندن
spade
بابیل برگرداندن
replicate
برگرداندن تازدن
replicated
برگرداندن تازدن
replicates
برگرداندن تازدن
replicating
برگرداندن تازدن
make up
<idiom>
بازیافتن ،برگرداندن
decodes
برگرداندن رمز
evoking
فراخواندن برگرداندن
evokes
فراخواندن برگرداندن
to put a bout a horse
سر اسب را برگرداندن
curl of the lip
برگرداندن یا اویختن لب
decode
برگرداندن رمز
to pay back
برگرداندن افزودن
returned
مراجعت برگرداندن
decoded
برگرداندن رمز
returns
مراجعت برگرداندن
returning
مراجعت برگرداندن
evoke
فراخواندن برگرداندن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
convert
برگرداندن وارونه کردن
converting
برگرداندن وارونه کردن
vomit
استفراغ کردن برگرداندن
to turn over
محول کردن برگرداندن
restitute
بحال اول برگرداندن
vomited
استفراغ کردن برگرداندن
vomits
استفراغ کردن برگرداندن
converts
برگرداندن وارونه کردن
to tutn end for end
وارونه کردن برگرداندن
restored
برگرداندن به وضعیت جدید
turn
تاه زدن برگرداندن
turns
تاه زدن برگرداندن
rehabilitating
بحال نخست برگرداندن
converted
برگرداندن وارونه کردن
suspension of vouchers
برگرداندن اسناد هزینه
reverse
برگرداندن پشت و رو کردن
beads
برگرداندن لبههای ورق
reversing
برگرداندن پشت و رو کردن
reverses
برگرداندن پشت و رو کردن
reversed
برگرداندن پشت و رو کردن
rehabilitate
بحال نخست برگرداندن
rehabilitates
بحال نخست برگرداندن
restoring
برگرداندن به وضعیت جدید
restoring
بحال اول برگرداندن
restored
بحال اول برگرداندن
restore
برگرداندن به وضعیت جدید
restore
بحال اول برگرداندن
turn over
وارونه کردن برگرداندن
repatriated
بمیهن خود برگرداندن
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriates
بمیهن خود برگرداندن
bead
برگرداندن لبههای ورق
repatriating
بمیهن خود برگرداندن
repatriate
بمیهن خود برگرداندن
to refuse somebody entry
[admission]
کسی را در مرز برگرداندن
restores
برگرداندن به وضعیت جدید
restores
بحال اول برگرداندن
intervert
سوی دیگر برگرداندن
turn the clock back
<idiom>
زمان را به عقب برگرداندن
rehabilitated
بحال نخست برگرداندن
handtwist retrieve
طرز برگرداندن نخ ماهیگیری
supinate
بخارج برگرداندن دست
turn in
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
counter
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
cover
اماده برای برگرداندن توپ
countered
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
covers
اماده برای برگرداندن توپ
countering
برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
resets
برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
remanding
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
reset
برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
remanded
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remand
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
intervert
بخود اختصاص دادن برگرداندن
eversion
برگرداندن پلک چشم وغیره
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
supination
چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
backspace tape
فرایند برگرداندن نوارمغناطیسی به ابتدای رکوردقبلی
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
recoveries
برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
recovery
برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
recuperation
عمل برگرداندن لوله بجای خود
rewound
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
repristinate
بصورت اصلی برگرداندن دوباره بکر کردن
rewind
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewinds
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
maximise
برگرداندن نشانه برنامه به پنجره اصلی نمایش آن
to turn down
وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
echoes
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoed
برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoing
برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoes
برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoed
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoing
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echo
برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echo
برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
rewinding
برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
irredentist
طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
recovery
برگرداندن به برنامه پس ازثابت شدن خطاازنقط های که تابع فراخوانی صداشده بود
recoveries
برگرداندن به برنامه پس ازثابت شدن خطاازنقط های که تابع فراخوانی صداشده بود
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
reset
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
resets
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com