English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bear up برگشتن قایق بسمت باد
Search result with all words
bear off برگشتن قایق بسمت مخالف باد
Other Matches
beat حرکت قایق بسمت باد
beats حرکت قایق بسمت باد
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
capsizing برگشتن قایق
capsize برگشتن قایق
capsizes برگشتن قایق
capsized برگشتن قایق
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
in the quality of بسمت
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
downwind بسمت باد
upwind بسمت باد
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
reentrant متوجه بسمت داخل
on drive ضربه بسمت توپزن
leeward بسمت مخالف باد
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
leg hit ضربه بسمت محدوده توپزن
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
thinned بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
headstay سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
thins بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossings پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thinners بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossfire پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
backswing تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
lawn bowling بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
left slide حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
showboat قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
on the way back در برگشتن
reoccurrence برگشتن
returns برگشتن
returning برگشتن
to come back برگشتن
to go back برگشتن
returned برگشتن
return برگشتن
regorge برگشتن
reverse برگشتن
regurgitates برگشتن
regurgitating برگشتن
regurgitate برگشتن
retroflex برگشتن
resile برگشتن
repullulate برگشتن
reoccurring برگشتن
regurgitated برگشتن
recrudesce برگشتن
to put back برگشتن
revert برگشتن
reversed برگشتن
go back برگشتن
sheer برگشتن
deviated برگشتن
deviates برگشتن
deviating برگشتن
abjeure برگشتن از
come back برگشتن
backslide برگشتن
chare برگشتن
reverts برگشتن
reverting برگشتن
reverted برگشتن
reverses برگشتن
deviate برگشتن
hark back برگشتن
reversing برگشتن
double back <idiom> برگشتن
get back <idiom> برگشتن
to turn turtle برگشتن
roll around <idiom> برگشتن
lapse vi برگشتن
till his return تا موقع برگشتن او
to fall away برگشتن مرتدشدن
introspect بخود برگشتن
swindle ورق برگشتن
swindled ورق برگشتن
apostatize از دین برگشتن
rebounding پس زدن برگشتن
resile به عقب برگشتن
rebounded پس زدن برگشتن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
to bounce [cheque/check] برگشتن [چکی]
remigrate از مهاجرت برگشتن
rebound پس زدن برگشتن
rebounds پس زدن برگشتن
untread برگشتن بازگشتن
swindles ورق برگشتن
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
retract عقب کشیدن برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
recoils بحال خود برگشتن
recoils بحال نخستین برگشتن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
to throw back به تبار خود برگشتن
repatriated بمیهن خود برگشتن
repatriates بمیهن خود برگشتن
repatriating بمیهن خود برگشتن
recoiling بحال خود برگشتن
perseverate اصراردر برگشتن کردن
recoil بحال نخستین برگشتن
recoil بحال خود برگشتن
homes شهر بخانه برگشتن
home شهر بخانه برگشتن
toppled برگشتن واژگون کردن
topple برگشتن واژگون کردن
retracts عقب کشیدن برگشتن
retracting عقب کشیدن برگشتن
recoiled بحال خود برگشتن
repatriate بمیهن خود برگشتن
retracted عقب کشیدن برگشتن
char جسم زغال برگشتن
charring جسم زغال برگشتن
chars جسم زغال برگشتن
topples برگشتن واژگون کردن
toppling برگشتن واژگون کردن
counter recoil برگشتن لوله پس از عقب نشینی
backcross چند پشت بعقب برگشتن
overturned معلق شدن برگشتن وسیله
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
overturns معلق شدن برگشتن وسیله
overturn معلق شدن برگشتن وسیله
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
put about تغییر جهت دادن برگشتن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
recoveries برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remount برگشتن دوباره سوار کردن
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
inside out <idiom> داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blenches جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
undo برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
draws ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
draw ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
timed آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
barge قایق
ferry boat قایق
lighter قایق
boat قایق
barges قایق
barged قایق
boats قایق
outboard قایق
boatdeck پل قایق
caique قایق
ark قایق
boat tail دم قایق
bilge کف قایق
lighters قایق
cabin cruiser قایق تفریحی
boathouses آشیانهی قایق
boat-hooks هوک قایق
boat-hook چنگک قایق
boat-hooks چنگک قایق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com