Dictiornary-Farsi | برگشته بطور مایل واریب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
backswept	برگشته بطور مایل واریب


Other Matches

obliquely	بطور مایل
aslant	بطور مایل
awry	بطور مایل
raker	تیری که پشت دیوار بطور مایل می بندند تادیوار سقوط نکند
renegades	از دین برگشته برگشته
renegade	از دین برگشته برگشته
turn down	برگشته
reflexed	برگشته
retrousse	برگشته
inflexed	برگشته
retroflected	برگشته
inverse	برگشته
revolute	لب برگشته
recurvate	برگشته
retorted	برگشته
runagate	از دین برگشته
foxed	رنگ برگشته
turn down	یقه برگشته
recurvate	برگشته کردن
intoed	پنجه برگشته
recurve	برگشته کردن
resupine	بعقب برگشته
retroverted	بعقب برگشته
apostates	از دین برگشته
revers	لبه برگشته
extrorse	بیرون برگشته
apostate	از دین برگشته
chukka	پوتین نوک برگشته
pigeon toed	دارای پنجه برگشته
involuted	بحال نخست برگشته
calkin	نوک برگشته نعل
unlucky	بخت برگشته بدیمن
hook bill	منقار نوک برگشته
the tide has turned	ورق برگشته است
scimitar	شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
billhook	نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
the inquisition	دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively	بطور نافذ بطور زننده
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
martially	بطور جنگی بطور نظامی
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
slanting	مایل
inclined	مایل
inclinable	مایل
rath	مایل
skews	مایل
rathe	مایل
propense	مایل
bevel	مایل
nothing loath	مایل
skew	مایل
skewing	مایل
oblique	مایل
oblique	مایل کج
gauche	مایل
slantingly	کج یا مایل
studious to do a thing	مایل
studious of doing a thing	مایل
declivous	مایل
bevel	پخ مایل
sideling	مایل
miles	مایل
sidling	مایل
lickerish	مایل
mile	مایل
loxodrome	خط مایل
bevelled	مایل
sloping	مایل
agreeable	مایل
italic	مایل
willing	مایل
pitching	مایل
f. of books	مایل به کت اب
willful	مایل
desirous	مایل
interested	مایل
caramel	مایل به قرمز
bitterish	مایل به تلخی
greeny	مایل بسبز
inclined face of dam	نمای مایل سد
inclined drilling	حفاری مایل
oblique system	سیستم مایل
chamfer	مایل شدن
wilful	مشتاق مایل
viridescent	مایل به سبز
incline plane	سطح مایل
gaff	میله مایل
inclined compression	فشار مایل
the mast has raked	مایل کردن
the mast has raked	مایل شدن
caramels	مایل به قرمز
like	مایل بودن
liked	مایل بودن
solicitous	مایل نگران
nautical miles	مایل دریایی
solicitously	مایل نگران
he is f. her	مایل اوست
comatant	مایل بجنگ
he was found of her	مایل او بود
cant	سطح مایل
greyish	مایل به خاکستری
fond	مایل مشتاق
oppositive	مایل به ضدیت
nautical mile	مایل دریایی
to incline to green	یا مایل بودن
likes	مایل بودن
blueish	مایل به ابی
bluish	مایل به ابی
he has a good mind	مایل است
three point perspective	پرسپکتیو مایل
fondest	مایل مشتاق
fonder	مایل مشتاق
centripetal	مایل به مرکز
statute mile	مایل رسمی
purply	مایل به ارغوانی
flavescent	مایل بزردی
solicitous to go	مایل به رفتن
recessive	مایل ببازگشت
lief	مطلوب مایل
mile ohm	مایل- اهم
xanthic	مایل به زردی
side flow weir	سر ریز مایل
sourish	مایل به ترشی
aslant	حرکت مایل
slant range	برد مایل
reddish	مایل بقرمز
whitey	مایل به سفید
purplish	مایل به ارغوانی
oblique projection	تصویر مایل
oblique section	مقطع مایل
geographical mile	مایل جغرافیایی
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
whity	مایل به سفید
oblique rotation	چرخش مایل
oblique lattice	شبکه مایل
albescent	مایل به سفیدی
yellowish	مایل بزردی
suntans	قهوه مایل بسرخ
inclined shear plane	سطح برش مایل
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
bays	سرخ مایل به قرمز
to be prepared to go	مایل به رفتن بودن
pea green	زرد مایل بسبز
baying	سرخ مایل به قرمز
bayed	سرخ مایل به قرمز
suntan	قهوه مایل بسرخ
swart	سبزه مایل به سیاه
incilnable to do something	مایل کردن بکاری
roll piercing process	روش نورد مایل
tattletale gray	سفید مایل بخاکستری
he was found of her	باو مایل بود
isabel	زرد مایل به خاکستری
isabella	زرد مایل به خاکستری
hoary	سفید مایل به خاکستری
rubicund	رنگ مایل به قرمز
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
inclined barrel arch	طاق گهوارهای مایل
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
inclined coil meter	سنجه با پیچک مایل
bay	سرخ مایل به قرمز
reddish	مایل بسرخی زننده
umber	قهوه ای مایل به زرد
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم
scarlet	قرمز مایل به زرد
oblique shock wave	موج ضربهای مایل
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه
low oblique	عکس مایل پایین
cuesta	جلگه مایل یااریب
pinkish	مایل به رنگ صورتی
loxodromics	کشتی رانی در خط مایل
mph	مخفف مایل در ساعت
green with a blue tint	سبز مایل به ابی
blackish	مایل به سیاه تیره
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
buffyy	مایل به رنگ نخودی
homosexual	مایل به جنس خود
grege	اردهای مایل به خاکستری
homosexuals	مایل به جنس خود
brownish	مایل به قهوهای یاخرمایی
they canŠif they so wishŠ.....	اگر مایل باشندمیتوانند...........
canescent	سفید مایل به تار
he is not willing to go	مایل برفتن نیست
griseous	خاکستری مایل به ابی
auburn	قهوهای مایل به قرمز
he is indisposed to go	مایل نیست برود