English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
barbecue بریان کردن کباب کردن
barbecues بریان کردن کباب کردن
Other Matches
parch بریان کردن
grill بریان کردن
broil [American] بریان کردن
barbecue بریان کردن
grilling بریان کردن
parches بریان کردن
cook out [American] بریان کردن
grill بریان کردن
grills بریان کردن
roast بریان کردن برشته شدن
roasts بریان کردن برشته شدن
roasted بریان کردن برشته شدن
grill کباب کردن
broiling کباب کردن
barbecue کباب کردن
roasted کباب کردن
cook out [American] کباب کردن
grids کباب کردن
broil [American] کباب کردن
broil کباب کردن
carbonado کباب کردن
broils کباب کردن
roast کباب کردن
roasts کباب کردن
broiled کباب کردن
grid کباب کردن
To torment ( girll ) someone . کسی را کباب کردن
grill روی سیخ یا انبر کباب کردن
grilling روی سیخ یا انبر کباب کردن
rotisserie چرخ دوارجهت کباب کردن مرغ
grills روی سیخ یا انبر کباب کردن
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
barbecues بریان
barbecue بریان
grills بریان شدن
grilling بریان شدن
parched corn گندم بریان
grill بریان شدن
brian kellogg پیمان بریان کلوگ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
shaslik کباب
barbecues کباب
kabob کباب
shashlik کباب
barbecue کباب
droppings کباب
kebabs کباب
kebab کباب
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
irish stew طاس کباب
skewering سیخ کباب
grills گوشت کباب کن
stews تاس کباب
skewers سیخ کباب
skewer سیخ کباب
grill گوشت کباب کن
Pity melted my heart . دلم کباب شد
spit سیخ کباب
stewed تاس کباب
grilling گوشت کباب کن
spits سیخ کباب
skewered سیخ کباب
stew تاس کباب
stewing تاس کباب
skewer بسیخ کباب زدن
skewering بسیخ کباب زدن
roasting jack سیخ کباب گردنده
skewers بسیخ کباب زدن
skewered بسیخ کباب زدن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
skewer هر چیزی شبیه سیخ کباب
carbonado قطعه گوشت کباب کرده
barbecued کباب شده روی منقل
skewering هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewers هر چیزی شبیه سیخ کباب
He intended to do good but was put to torture . <proverb> آمد ثواب کند کباب شد .
skewered هر چیزی شبیه سیخ کباب
stewpan قابلمه تاس کباب پزی
skewers سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
skewering سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
spitchc کباب مار ماهی قاش کرده
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
sizzles صدای سوختن کباب روی اتش
skewered سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
barbecued chicken مرغ کباب شده روی منقل
sizzled صدای سوختن کباب روی اتش
skewer سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب
sizzle صدای سوختن کباب روی اتش
sizzling صدای سوختن کباب روی اتش
gridiron اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
turnspit اسبابی که سیخ کباب را روی اتش میچرخاند
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
brian kellogg پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com