English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
Other Matches
come on strong <idiom> فائق آمدن
get over something <idiom> فائق آمدن برمشکلات
bite the bullet <idiom> فائق آمدن بر مشکلات
run over <idiom> فائق آمدن برچیزی
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
get off <idiom> پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
prevailing فائق
surpassing فائق
paramount فائق
surmounting فائق امدن
surmounts فائق امدن
trancscendent افضل فائق
to get over فائق امدن بر
surmountable فائق شدنی
surmounted فائق امدن
insuperable فائق نیامدنی
surmount فائق امدن
overpasses فائق امدن بر
prevalent فائق مرسوم
overpass فائق امدن بر
hurdle فائق امدن بر
hurdles فائق امدن بر
getting فائق امدن
gets فائق امدن
get فائق امدن
win through برمشکلات فائق امدن
overtop فائق امدن بر بلندتربودن
superable تفوق یافتنی فائق شدنی
insurmountable فائق نیامدنی غیر قابل عبور
soulful پر از احساسات
emotions احساسات
heartbeats احساسات
heartbeat احساسات
sentiments احساسات
emotion احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
sentimentalize با احساسات امیختن
schwarmerei احساسات شدید
rhapsodical ناشی از احساسات
folkway احساسات عمومی
rhapsodically از روی احساسات
nationallism احساسات ملی
emotionless عاری از احساسات
acold بدون احساسات
emotive وابسته به احساسات
affecting محرک احساسات
heartstrings احساسات عمیق
impressive برانگیزنده احساسات
brace تحریک احساسات
braced تحریک احساسات
schwarmerei احساسات افراطی
enthusing احساسات رابرانگیختن
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuses احساسات رابرانگیختن
enthuse احساسات رابرانگیختن
to gall a person's kibes احساسات کسی را
affects احساسات برخورد
affect احساسات برخورد
sensate با احساسات درک کردن
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
self composed مستولی بر احساسات خود
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
fanatic دارای احساسات شدید
sexiest دارای احساسات شهوانی
sexy دارای احساسات شهوانی
sexier دارای احساسات شهوانی
shake-ups احساسات راتحریک کردن
white-hot دارای احساسات برانگیخته
shake up احساسات راتحریک کردن
white hot دارای احساسات برانگیخته
internationalism احساسات بین المللی
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
fanatical دارای احساسات شدید
heartstring عمیق ترین احساسات دل
pathetic دارای احساسات شدید
shake-up احساسات راتحریک کردن
fanatics دارای احساسات شدید
mush احساسات بیش ازحد
sentimentality گرایش بسوی احساسات
unfeeling بیحس فاقد احساسات
sentient حساس دستخوش احساسات
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
To stretch . to be elastic . کش آمدن
lapse به سر آمدن
To be overpowered. از پا در آمدن
eroticism تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
to be valid به شمار آمدن
show-off <idiom> قپی آمدن
to shoot one's mouth off <idiom> لاف آمدن
to turn out badly بد از آب در آمدن [داستانی]
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
up <adv.> به بالا [آمدن]
to come to a boil به جوش آمدن
to proceed پیش آمدن
to get back on one's feet به حال آمدن
To come into existence . بوجود آمدن
to water [of eyes] اشک آمدن
To back down . کوتاه آمدن
To be on (come to )the booil. جوش آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. غالب آمدن
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
precede پیش از چیزی آمدن
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
To get the better of someone . To defeat someone . بر کسی غالب آمدن
To be punctual . To be on time . سر وقت آمدن ( بودن )
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to look well تندرست به نظر آمدن
resurface دوباره به سطح آمدن
resurfaces دوباره به سطح آمدن
With the onset of summer. .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
belly flops با شکم فرود آمدن
belly flop با شکم فرود آمدن
to unfold از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
to become conscious به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come to <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come to oneself <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
resurfaced دوباره به سطح آمدن
to near something نزدیک آمدن به چیزی
to approach something نزدیک آمدن به چیزی
precedes پیش از چیزی آمدن
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
to go towards [British E] / toward [American E] somebody نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to go up to somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To come out of oness shell. از جلد ( لاک ) خود در آمدن
to dislike somebody [something] بدش آمدن از کسی [چیزی]
to approach somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
to regain consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
to hatch out [egg] بیرون آمدن جوجه [از تخم]
to be into somebody [something] <idiom> از کسی [چیزی] خوششان آمدن
to come around [American E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to recover consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
oedipal وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
To have design on someone . To malign someone . برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
Out of frying pan into the fire. <proverb> از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
to look at نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
To dismount from a horse(bicycle). از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
To climb down. پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
To make eyes. چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
demagogisme استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
to look [feel] like a million dollars بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
To alight from a bus(tarin,car). پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com