English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
Other Matches
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
measuring technique متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
It is written for our benefit نوشته کردن برای ما فایده دارد
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
draft quality معیار کیفی برای خروجی چاپ شده
euhemerism اساس تاریخی برای افسانه ها
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
euhemerize اساس تاریخی قائل شدن برای
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
calipers پرگار برای سنجش
acre برای سنجش زمین
acres برای سنجش زمین
magneto ohmmeter میگر برای سنجش مقاومت
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
california tests of personality ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
software mointor برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
tachistoscope دستگاه تصویرافکنی سریع برای سنجش حافظه وتوجه
instrument for absolute measurement دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
cetane rating اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
fly casting مسابقه پرتاب طعمه مصنوعی بدون قلاب برای سنجش دقت
base course لایه اساس قشر اساس
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
gauging rod میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
array محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
arrays محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
normalises ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalising ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalizes ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalised ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalize ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
totalled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
length تعداد حروف عکس برای شناسایی فایل
lengths تعداد حروف عکس برای شناسایی فایل
hash کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totalling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
total کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totals کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
Energy Star استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
finite precision numbers استفاده از تعداد بیتهای ثابت برای نمایش اعداد
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
scitovsky double criterion معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
accuracy کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
BPP تعداد بیتهایی که برای ذخیره سازی رنگ یک پیکسل به کار می رود
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
streams تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
jobs تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
job تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
streamed تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
ribbon تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
ribbons تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
resolution توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolutions توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
powering اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
powers اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
redundancy check تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
graphics تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
max min system سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
these people این اشخاص
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
few men اشخاص کمی
knowledge of persons شناسایی اشخاص
natural persons اشخاص طبیعی
persona اشخاص یک کتاب
artificial persons اشخاص حقوقی
personas اشخاص یک کتاب
many a man بسا اشخاص
great persons اشخاص بزرگ
displaced persons اشخاص پناهنده
omnium gatherum مجموعه اشخاص
person perception ادراک اشخاص
many persons خیلی اشخاص
many people خیلی اشخاص
personae اشخاص یک کتاب
shotten بی فایده
return [on something] فایده
inefficacious بی فایده
value in use فایده
boot فایده
futile بی فایده
advantage فایده
utility فایده
use فایده
profits فایده
unavailing بی فایده
benefiting فایده
profited فایده
perquisites فایده
benefit فایده
profit فایده
of no a withou بی فایده
benefited فایده
uses فایده
perquisite فایده
gainings فایده
unprofitable بی فایده
using فایده
useless بی فایده
fruit فایده
fruits فایده
worthless بی فایده
disadvantageous بی فایده
wasteful بی فایده
sampled معیار
dimension معیار
norm معیار
tests معیار
standards معیار
norms معیار
sample معیار
yardstick معیار
standard معیار
test معیار
criterion معیار
touchstones معیار
benchmarks معیار
yardsticks معیار
touchstone معیار
rate of dosage معیار
paragon معیار
benchmark معیار
gauge معیار
gauged معیار
dimensions معیار
tested معیار
paragons معیار
canonical معیار
received معیار
gauges معیار
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
inter alia میان اشخاص دیگر
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
blacklists صورت اشخاص بدحساب
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
panels صورت اسامی اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
withindoors اشخاص داخل منزل
blacklist صورت اشخاص بدحساب
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
good خیر فایده
What is the use ? what good wI'll it do ? فایده اش چیست ؟
ineffectually بطور بی فایده
disutility عدم فایده
marginal benefit فایده نهائی
marginal utility فایده نهائی
utilitarianism فایده گرائی
benefit cost analysis تحلیل فایده
utility سود فایده
uselessly بطور بی فایده
unremunerative بی فایده بیسود
benefited فایده بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com