Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
Other Matches
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
in personam
علیه شخص خاصی علیه انسان
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to safeguard
[against]
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
promulgated
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
indicted
اعلام جرم کردن
indict
اعلام جرم کردن
indicting
اعلام جرم کردن
call out
اعلام خطر کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
hailed
اعلام ورود کردن
hail
اعلام ورود کردن
indicts
اعلام جرم کردن
impeached
اعلام جرم کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hails
اعلام ورود کردن
impeach
اعلام جرم کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
early-warning
اعلام خطر کردن
early warning
اعلام خطر کردن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
warning
اعلام خطر کردن هشدار
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
pros and cons
له و علیه
versus
علیه
pro and con
له و علیه
v
علیه
con
بر علیه
against
علیه
cons
بر علیه
conning
بر علیه
conned
بر علیه
prefigures
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
losing party
محکوم علیه
divisor
مقسوم علیه
assignee
محال علیه
judgement debtor
محکوم علیه
recognizor
محکوم علیه
lady ship
سرکار علیه
out of court
محکوم علیه
beneficiaries
موقوف علیه
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
pupils
مولی علیه
pupil
مولی علیه
victim of an offence
مجنی علیه
respondents
مستانف علیه
respondents
مدعی علیه
respondent
مستانف علیه
beneficiary
موقوف علیه
denominators
مقسوم علیه
denominator
مقسوم علیه
third person of a transfer
محال علیه
appellee
مستانف علیه
person placed under guardianship
مولی علیه
defendants
مدعی علیه
defendant
مدعی علیه
presentee
معروض علیه
peace be upon him
علیه السلام
respondent
مدعی علیه
drawee
محال علیه
party against whom a protest is made
معترض علیه
pro and con
دلائل له و علیه
divtsor
مقسوم علیه
object of protest
معترض علیه
wards
مولی علیه
ward
مولی علیه
anti
مخالف علیه
self-defeating
علیه منظور خود
biological defense
پدافند بر علیه تک میکربی
offences against property
جرائم بر علیه اموال
action in personam
دعوی بر علیه شخص
self defeating
علیه منظور خود
cross action
علیه وی اقامه کند
divisor
مقسوم علیه
[ریاضی]
common d.
مقسوم علیه مشترک
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
public mischief
جرم علیه جامعه
non fatal offences against the person
جرائم بر علیه ابدان
lese majesty
خیانت علیه حکومت
lese majeste
خیانت علیه حکومت
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offence against public order
جرائم بر علیه نظم عمومی
common factor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
common divisor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com