Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
scramble
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling
بزحمت جلو رفتن تلاش
Other Matches
traipse
بزحمت راه رفتن
traipsed
بزحمت راه رفتن
traipses
بزحمت راه رفتن
traipsing
بزحمت راه رفتن
arduously
بزحمت
just
[enough]
<adv.>
بزحمت
laboriously
بزحمت
barely
<adv.>
بزحمت
tugged
بزحمت کشیدن
hardly
مشکل بزحمت
with d.
بسختی بزحمت
worry out
بزحمت حل کردن
to get oneself into trouble
بزحمت افتادن
tugs
بزحمت کشیدن
tugging
بزحمت کشیدن
tug
بزحمت کشیدن
to get into trouble
بزحمت افتادن
to struggle through
بزحمت رد شدن
elaborating
بزحمت درست شده
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
to lead a person a d.
کسیرا بزحمت انداختن
elaborates
بزحمت درست شده
elaborated
بزحمت درست شده
elaborate
بزحمت درست شده
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
He escaped by the skin of his teeth.
بزحمت جانش رانجات داد
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
to spell out
بزحمت خواندن یا هجی کردن
to wriggle one's way
بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
to thrash out the truth
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
efforts
تلاش
effort
تلاش
scrounges
تلاش
scrounged
تلاش
scrounge
تلاش
set out
<idiom>
تلاش
scrounging
تلاش
competency
تلاش
stress
تلاش
searchingly
تلاش
searches
تلاش
searched
تلاش
search
تلاش
quest
تلاش
synergic
هم تلاش
stressing
تلاش
stresses
تلاش
quests
تلاش
endevour
تلاش
endeavor
تلاش
scrounges
تلاش کردن
fillers
خرج تلاش
normal force
تلاش عمودی
wild goose chase
تلاش بیهوده
wild-goose chase
تلاش بیهوده
to lay about
تلاش کردن
scrounging
تلاش کردن
wild-goose chases
تلاش بیهوده
scrounge
تلاش کردن
unity of effort
وحدت تلاش
filler
خرج تلاش
scrounged
تلاش کردن
design stress resultant
تلاش محاسباتی
detonation charge
خرج تلاش
main effort
تلاش اصلی
make a push
تلاش کردن
effort syndrome
نشانگان تلاش
full bore
حداکثر تلاش
bursting charge
خرج تلاش
shearing force
تلاش برشی
level of effort
میزان تلاش
burster
خرج تلاش
to cast about
تلاش کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
prowled
پرسه زدن تلاش
prowl
پرسه زدن تلاش
competes
تلاش و جدیت کردن
bend over backwards to do something
<idiom>
سخت تلاش کردن
competence
روح تلاش جدیت
competed
تلاش و جدیت کردن
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
endevour
تلاش کردن کوشیدن
main attack
تلاش اصلی نیروها
last-ditch
وابسته به آخرین تلاش
compete
تلاش و جدیت کردن
endeavor
تلاش کردن کوشیدن
burster tube
لوله خرج تلاش
burster course
مسیرانفجار خرج تلاش
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
main effort
تلاش اصلی نیروها
inert filling
خرج تلاش بی اثر
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
level of effort
تلاش رزمی یکان
put up a good fight
<idiom>
سخت تلاش کردن
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
prowls
پرسه زدن تلاش
all out
با تمام قدرت و تلاش
admissible stress
تلاش قابل قبول
to make a real effort
تلاش جدی کردن
prowling
پرسه زدن تلاش
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
foraging
تلاش وجستجو برای علیق
forage
تلاش وجستجو برای علیق
foraged
تلاش وجستجو برای علیق
to turn upside down
هر تلاش امکان پذیری را کرن
forages
تلاش وجستجو برای علیق
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
Thank you for your efforts.
با تشکر برای تلاش شما.
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
work someone's finger to the bone
<idiom>
تمام تلاش را به کار بستند
go long
تلاش درپاس طولانی بجلو
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
To make desperate efforts.
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
stretch runner
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
muss
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
use up every ounce of energy
نهایت تلاش خود را به کار بستن
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
to torpedo
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
inert mine
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
To go flat out . To make astupendous effort.
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
flechette
پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
Don't let making a living prevent you from making a life.
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
parades
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
سان رفتن رژه رفتن محل سان
The documentary tries to be truthful to the events.
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
burster block
مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
design stress resultant
تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
bending stress
خستگی خمشی تلاش خمشی
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
swiped
کش رفتن
swipe
کش رفتن
pilfer
کش رفتن
go
رفتن
goes
رفتن
swiping
کش رفتن
retrograde
پس رفتن
crawls
رفتن
pilfered
کش رفتن
pilfering
کش رفتن
crawled
رفتن
crawl
رفتن
pilfers
کش رفتن
snitch
کش رفتن
snitched
کش رفتن
snitches
کش رفتن
snitching
کش رفتن
recede
پس رفتن
receded
پس رفتن
recedes
پس رفتن
receding
پس رفتن
nim
کش رفتن
to foot it
رفتن
to break loose
در رفتن
break loose
در رفتن
bleneh
پس رفتن
betake
رفتن
to get away
رفتن
to get one's monkey up
از جا در رفتن
to get over
رفتن از
to go back ward
پس رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com