Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (2 milliseconds)
English
Persian
elder
بزرگتر
major
بزرگتر
majored
بزرگتر
majoring
بزرگتر
headman
بزرگتر
headmen
بزرگتر
doyen
بزرگتر
doyens
بزرگتر
senior
بزرگتر
seniors
بزرگتر
nonus
بزرگتر
pre eminent
بزرگتر
greater
بزرگتر
Sr
بزرگتر
bigger
بزرگتر
Other Matches
gt
بزرگتر از
greater than
بزرگتر از
over size
بزرگتر از اندازه
double
دو برابر بزرگتر
paramount
برتر بزرگتر
expands
بزرگتر کردن
oversize
بزرگتر از اندازه
expand
بزرگتر کردن
bigbrother
برادر بزرگتر
expanding
بزرگتر کردن
doubled up
دو برابر بزرگتر
increase
بزرگتر شدن
samuel sen
سموئیل بزرگتر
Big Brother
برادر بزرگتر
majordomo
بزرگتر خانه
macronucleus
هسته بزرگتر
superior number
عدد بزرگتر
ge
بزرگتر از یا برابر با
brown major
براون بزرگتر
increases
بزرگتر شدن
increased
بزرگتر شدن
doubled
دو برابر بزرگتر
phase
بخشی از فرآیند بزرگتر
repotting
در گلدان بزرگتر کاشتن
whopper
از اندازه بزرگتر عظیم
macronucleus
هسته سلولی بزرگتر
admedium lampholder
سرپیچ بزرگتر از معمولی
phased
بخشی از فرآیند بزرگتر
phases
بخشی از فرآیند بزرگتر
feck
سهم بزرگتر اکثریت
whoppers
از اندازه بزرگتر عظیم
repotted
در گلدان بزرگتر کاشتن
repots
در گلدان بزرگتر کاشتن
repot
در گلدان بزرگتر کاشتن
to increase
[to, by]
بزرگتر شدن
[به مقدار]
Do you have anything bigger?
آیا چیزی بزرگتر دارید؟
macrogamete
سلول جنسی ماده بزرگتر
positive
ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
He wants to bite off more than he can chew.
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
clout
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouted
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouting
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouts
هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
improper fraction
کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
satellite
کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
satellites
کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
overloads
ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overslaugh
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
overloaded
ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overload
ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
His eye is bigger than his belly.
<proverb>
چشمش بزرگتر از شکمش مى باشد (یریص و پر خور).
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
superscript
ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود.
to inlay a printed page
صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
refan
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
overflowed
نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overflow
نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
overflows
نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carrying
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
chaining
به این ترتیب برنامههای بزرگتر فرفیت حافظه نیز قابل اجرا هستند
serial
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carries
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
serials
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carry
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
milk disk
دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
gained
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gains
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
excesses
کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
excess
کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
virtual
فضایی که از حدود فیزیکی صفحه نمایش بزرگتر است و میتواند حاوی متن ,تصویر,پنجره و... باشد
gain
افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
subset
مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
sub domain
سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
building block principle
طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
overlaying
کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlays
کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlay
کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
Mine is bigger than yours .
مال من بزرگتر از مال تو است ؟
surrender
الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrendered
الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrenders
الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
blow-up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com