Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
main
بزرگ تمام
Other Matches
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
تمام نما اینه تمام نما
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
full face
تمام رخ
through
تمام
complete
تمام
completed
تمام
all night
در تمام شب
thru
تمام
rounded
پر تمام
lion's share
تمام
whole
تمام
it is all up
تمام شد
full-face
تمام رخ
completing
تمام
completes
تمام
thorough
تمام
fullest
تمام
It's over.
تمام شد.
full-length
تمام قد
whole length
تمام قد
full length
تمام قد
off
تمام
full
تمام
out and out
تمام
incomplete
نا تمام
yame
تمام
out-and-out
تمام
entire
تمام
all this
تمام اینها
full adder
تمام افزایشگر
go through with
<idiom>
تمام کردن
over with
تمام شده
full automatic
تمام اتوماتیک
mast high
تمام افراشته
full blown
تمام شکفته
full blown
تمام کامل
through
تمام شده
all
: همه تمام
all-
: همه تمام
fulfill
تمام کردن
rounds complete
تیر تمام شد
run out of
تمام کردن
f. sixmiles
6میل تمام
an a fact
تمام شده
f. and fell
تمام بودن
pukka
تمام عیار
short measure full measure
پیمانه تمام
pucka
تمام عیار
fiddle away
تمام کردن
processor
تمام کننده
ammo zero
مهمات تمام
payment in full
پرداخت تمام
finisher
تمام کننده
end of mission
ماموریت تمام
round d.
دوجین تمام
full-blown
تمام شگفته
par excellence
به تمام معنی
consummative
تمام کننده
whole hog
تمام راه
exhausted
تمام شده
use up
تمام کردن
consumptible
تمام شدنی
full-scale
تمام عیار
cosecant
قطرفل تمام
to see through
تمام کردن
to see out
تمام کردن
by all means
با تمام وسائل
wrap up
تمام شدن
passes
تمام شدن
pass
تمام شدن
completive
تمام کننده
dyed-in-the-wool
تمام عیار
full-page
تمام صفحه
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
cosines
جیب تمام
cosine
جیب تمام
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
yearlong
یکسال تمام
A whole week
یک هفته تمام
to run away with
تمام کردن
fuller
کامل تر تمام تر
yean round
در تمام سال
thorough going
تمام وکمال
all day long
<idiom>
تمام روز
thoro
تمام وکمال
the whole world
تمام دنیا
depletable
تمام شدنی
the game is up
بازی تمام شد
the full of the moon
ماه تمام
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
give out
<idiom>
تمام شده
three whole years
سه سال تمام
to blow over
تمام شدن
to draw to an end
تمام شدن
full-time
تمام وقت
out
در بیرون تمام
out-
در بیرون تمام
outed
در بیرون تمام
to finish off
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
go
تمام شدن
goes
تمام شدن
passed
تمام شدن
to eat up
تمام کردن
full-blown
تمام کامل
unfinished
تمام نشده
hade
شیب تمام
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
all d.
در تمام روز
thru
تمام شده
full tracked
تمام شنی
holohedral
تمام وجه
full word
تمام کلمه
all out
باشدت تمام
best of both worlds
<idiom>
تمام مزایا
full wave
تمام موج
full view
نمای تمام رخ
full tracked
تمام زنجیر
wholly
تمام وکمال
inchoate
نیمه تمام
fullword
تمام کلمه
defunct
تمام شده
fullest
تمام قدرت
holosymmetric
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
fullest
تمام تکمیل
full
تمام تکمیل
full
تمام قدرت
full time
تمام روز
integrate
تمام کردن
integrates
تمام کردن
he is fifty
تمام دارد
peter
تمام شدن
unfailing
تمام نشدنی
rounded
تمام شده
in full fig
درلباس تمام
in full
تمام وکمال
main
مهم تمام
integrating
تمام کردن
fullmouthed
تمام دندان
fulfil
تمام کردن
forth
تمام کردن
full mouthed
تمام دندان
full orbed
تمام روشن
full pay
حقوق تمام
full subtractor
تمام کاهشگر
get through
تمام کردن
full pay
مواجب تمام
thoroughgoing
تمام وکمال
full scale
تمام عیار
give out
تمام شدن
fully automatic machine
تمام اتومات
thoro
کامل تمام
full duplex
تمام دو رشتهای
finishing
تمام کاری
exhaustible
تمام شدنی
full moon
ماه تمام
finished
تمام شده
integral
کامل تمام
all risks
تمام خطرات
attain
تمام کردن
attained
تمام کردن
attains
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
fully automatic
تمام اتوماتیک
due
تمام شده
sterling
تمام عیار
fulfills
تمام کردن
fulfilling
تمام کردن
lie in
تمام شدن
fulfilled
تمام کردن
full screen
تمام صفحه
attaining
تمام کردن
lie-in
تمام شدن
to pay up
تمام و کمال پرداختن
high relief
نقش تمام برجسته
total consumption burner
مشعل تمام مصرف کن
construction work in progress
هزینه ساختمانهای نا تمام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com