English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English Persian
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
Other Matches
girth باتنگ بستن دور گرفتن
girths باتنگ بستن دور گرفتن
rivaled هم چشمی
rivalship هم چشمی
ophtalmic چشمی
rivals هم چشمی
ocular چشمی
rival هم چشمی
rivalling هم چشمی
monocular یک چشمی
rivalled هم چشمی
emulation هم چشمی
rivaling هم چشمی
becket چشمی
eyepieces چشمی
eyeing چشمی
competitions هم چشمی
eye چشمی
eyepiece چشمی
competition هم چشمی
uniocular یک چشمی
eyes چشمی
eying چشمی
bullrings چشمی سینه
emulous هم چشمی کننده
monocle عینک یک چشمی
emolously از روی هم چشمی
eyepiece عدسی چشمی
soft eye چشمی ساده
monocles عینک یک چشمی
eyepieces عدسی چشمی
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
bollard eye چشمی موت
emulously ازروی هم چشمی
sight check مقابله چشمی
thimble eye چشمی فلزی
thoroughfoot اتصال چشمی
three eyed union plate صفحه سه چشمی
vier هم چشمی کننده
half-glasses عینک یک چشمی
penuriousness تنگ چشمی
ocular lens عدسی چشمی
entoptic درون چشمی
eye splice پیوند چشمی
eyes of the ship چشمی ناو
flemish eye چشمی بافته
hawse pipe چشمی لنگر
metascope دوربین تک چشمی
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
monocular vision بینایی یک چشمی
all eyes چهار چشمی
bullring چشمی سینه
bridled بند چشمی
rivalling هم چشمی کننده
rivalled هم چشمی کننده
rivaling هم چشمی کننده
bridles بند چشمی
rivaled هم چشمی کننده
rival هم چشمی کننده
vies هم چشمی کردن
bridling بند چشمی
vied هم چشمی کردن
vie هم چشمی کردن
emulating هم چشمی کردن با
emulate هم چشمی کردن با
bridle بند چشمی
rivals هم چشمی کننده
emulates هم چشمی کردن با
thimbles چشمی فلزی
thimble چشمی فلزی
optic چشمی بصری
emulated هم چشمی کردن با
eye چشمی طناب
eyeing چشمی طناب
eyes چشمی طناب
emulative هم چشمی کننده
eying چشمی طناب
union plate صفحه چند چشمی
suborbital زیر کاسه چشمی
peep نگاه زیر چشمی
runners طناب چشمی دار
runner طناب چشمی دار
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
competitions هم چشمی سبقت جویی
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
reduced eye چشمی باریک شده
running bow line چشمی زدن به طناب
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
loup ذره بین چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
swivel چشمی خود گرد
chock چشمی فلزی روی پل
bull nose چشمی سینه ناو
british antilewisite نوعی پماد چشمی
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
swivelled چشمی خود گرد
peeps نگاه زیر چشمی
peeped نگاه زیر چشمی
swivels چشمی خود گرد
competition هم چشمی سبقت جویی
eye bolt مهره چشمی دار
foul house چشمی گرفته لنگر
eyeplate صفحه چشمی دار
eyebolt پیچ چشمی دار
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
optical نشانه روی بصری چشمی
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
pelorus دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
competes رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed رقابت کردن با هم چشمی کردن
compete رقابت کردن با هم چشمی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com