Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
pigwash
بساب اشغال
Other Matches
Beat it !Buzz off! Mind your own business.
برو کشکت را بساب
untenable
اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
litters
اشغال
draff
اشغال
cultch
اشغال
culch
اشغال
litter
اشغال
littered
اشغال
occupancy
اشغال
riffraff
اشغال
littering
اشغال
run-off
اشغال
run-offs
اشغال
garbage
اشغال
kitchen stuff
اشغال
rubbish
اشغال
inhabitancy
اشغال
occupation
اشغال
occupations
اشغال
paltry
اشغال
tot
اشغال
tots
اشغال
sliver
اشغال
offal
اشغال
scraps
اشغال
scrapping
اشغال
scrapped
اشغال
scrap
اشغال
slither
اشغال
slithered
اشغال
slithering
اشغال
trash
اشغال
trashed
اشغال
swill
اشغال
swilled
اشغال
swilling
اشغال
swills
اشغال
trashing
اشغال
trashes
اشغال
slithers
اشغال
run off
اشغال
busy
اشغال
busying
اشغال
refuse
اشغال
refused
اشغال
refuses
اشغال
refusing
اشغال
throw away
اشغال
busiest
اشغال
busied
اشغال
dump
اشغال
busier
اشغال
busies
اشغال
waste
اشغال
pig's wash
اشغال
junk
اشغال
raff
اشغال
soilage
اشغال
paultry
اشغال
wastes
اشغال
occuration
اشغال
wastebaskets
اشغال دان
occupation of position
اشغال موضع
tenure
نگهداری اشغال
slopping
اشغال خوری
offscourings
اشغال کثافت
slopped
اشغال خوری
slop
اشغال خوری
laystall
اشغال دان
ashcan
اشغال دان
ashcans
اشغال دان
grub street
اشغال گذرنویسندگان
rag picker
اشغال برچین
ashpit
پیت اشغال
stinkpot
اشغال دان
occupants
اشغال کننده
dreg
ته نشین اشغال
occupant
اشغال کننده
occupancy
اشغال کننده
dump bucket
سطل اشغال
dumpish
اشغال وار
fill up
اشغال کردن
take up
اشغال کردن
seizures
اشغال هدف
seizure
اشغال هدف
tenantless
اشغال نشده
hold back
اشغال کننده
indwell
اشغال کردن
to fill up
اشغال کردن
to take up
اشغال کردن
busy signal
علامت اشغال
wastebasket
اشغال دان
occupy
اشغال کردن
occupations
اشغال کردن
occupied
اشغال شده
occupies
اشغال کردن
wracks
اشغال گیر
occupier
اشغال کننده
occupiers
اشغال کننده
racked
اشغال گیر
unoccupied
اشغال نشده
preoccupations
اشغال قبلی
preoccupation
اشغال قبلی
racks
اشغال گیر
waste
اشغال زباله
wracked
اشغال گیر
occupations
اشغال تصرف
wrack
اشغال سبزی
garbage
اشغال خاکروبه
vacant
اشغال نشده
rack
اشغال گیر
occupation
اشغال تصرف
wastes
اشغال زباله
occupying
اشغال کردن
occupation
اشغال کردن
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
busier
خط تلفن اشغال است
busying
خط تلفن اشغال است
littered
زاییدن اشغال پاشیدن
busies
خط تلفن اشغال است
busiest
خط تلفن اشغال است
army of occupation
نیروی اشغال کننده
busy
خط تلفن اشغال است
litter
زاییدن اشغال پاشیدن
military occupation
اشغال نظامی یک منطقه
occupied territory
منطقه اشغال شده
jakes
اشغال درهم ریخته
scavenge
در اشغال کاوش کردن
occupied territory
سرزمین اشغال شده
occupation of position
اشغال موضع کردن
rubbishing
پراز اشغال یا کثا فت
slop pail
سطل اشغال دان
occupation authorities
اقتدارات ناشی از اشغال
busied
خط تلفن اشغال است
bare base
پایگاه اشغال نشده
scavenges
در اشغال کاوش کردن
scavenged
در اشغال کاوش کردن
trash
بصورت اشغال در اوردن
slag
اشغال تفاله گرفتن از
action
اشغال نیروهای جنگی
trashing
بصورت اشغال در اوردن
trashed
بصورت اشغال در اوردن
actions
اشغال نیروهای جنگی
debris
اشغال روی هم ریخته
holder
گیرنده اشغال کننده
holders
گیرنده اشغال کننده
littering
زاییدن اشغال پاشیدن
litters
زاییدن اشغال پاشیدن
engrossed
کاملا اشغال شده
occupancy
سکونت اشغال مال
trashes
بصورت اشغال در اوردن
rack
توری مشبک اشغال گیر
racked
توری مشبک اشغال گیر
preoccupy
از پیش اشغال یا تصرف کردن
my time is occupied
وقتم اشغال شده است
preoccupying
از پیش اشغال یا تصرف کردن
it takes much room
فضای زیادی را اشغال میکند
prepossession
اشغال قبلی تمایل بیجهت
wracks
توری مشبک اشغال گیر
incinerator
کوره مخصوص سوزاندن اشغال
incinerators
کوره مخصوص سوزاندن اشغال
wracked
توری مشبک اشغال گیر
racks
توری مشبک اشغال گیر
preoccupies
از پیش اشغال یا تصرف کردن
highest occupied molecular orbital
بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
lowest unoccupied molecular orbital
پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
end gatherer
کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
the house is occupied
خانه اشغال شده یا مسکون است
plenums
فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenum
فضای اشغال شده بوسیله ماده
slop jar
سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
crematoria
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematorium
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
work
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
fleshing
تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
worked
فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
incinerators
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerator
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
littered
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
fanner
غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
littering
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litters
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
l.u.m.o
orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
litter
محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
work file
فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
homo
orbital occupiesmolecular highest بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
concentrating
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
LSD
رقمی که محل سمت راست عدد را اشغال میکند و کمترین توان را دارد
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
concentrates
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
screened
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screens
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screening, screenings
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
auto
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
autos
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com