Dictiornary-Farsi | بستر بیماری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
sick bed	بستر بیماری


Search result with all words

he fell ill	به بستر بیماری افتاد
Other Matches

bed factor	ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
sequela	بیماری ناشی از بیماری دیگر
sack	بستر
floor	بستر
bedfellows	هم بستر
floored	بستر
floors	بستر
doss	بستر
head stock	بستر
abed	در بستر
sacks	بستر
bedfellow	هم بستر
nacelle	بستر
sacked	بستر
bed	بستر
headstock	بستر
beds	بستر
river beds	بستر رودخانه
stationary bed	بستر ساکن
stream bed	بستر ابراهه
sub base	زیر بستر
hot bed	بستر گرم
river bed	بستر رودخانه
the bed of a river	بستر یک رود
bed waves	موج بستر
bed materials	رسوبات بستر
bed material	رسوبات بستر
bed ripples	موج بستر
bed factor	ضریب بستر
astir	بیرون از بستر
arroyo	بستر نهر
bottom profile	نمایه بستر
card bed	بستر کارتها
childbed	بستر زایمان
death bed	بستر مرگ
decumbent	در بستر خوابیده
bedder	سنگ بستر
bed and breakfast	بستر و صبحانه
bed width	عرض بستر
kipped	در بستر رفتن
beds	بستر پشته
lie up	در بستر ماندن
riverbed	بستر رودخانه
bedrock	بستر سنگ
bedrock	سنگ بستر
deathbed	بستر مرگ
kip	در بستر رفتن
kipping	خوابیدن بستر
kipping	در بستر رفتن
kipped	خوابیدن بستر
kip	خوابیدن بستر
sand cushion	بستر ماسهای
seabed	بستر دریا
seabed	بستر اقیانوس
ocean floor	بستر اقیانوس
natural bed	بستر طبیعی
bedside	کنار بستر
raod bed	بستر جاده
bed	بستر پشته
sea bed	بستر دریا
fluid bed polymerization	بسپارش در بستر سیال
bed	بستر زیر کار
bed load	بار متحرک بستر
bituminuos gravel base	بستر شنی قیردار
bed rock ledge	لایه سنگی کف بستر
beds	بستر زیر کار
subgrade	قشر بستر جاده
cuddles	در بستر راحت غنودن
iceman	یخی بستر دوران یخ
cuddling	در بستر راحت غنودن
cuddled	در بستر راحت غنودن
cuddle	در بستر راحت غنودن
river bed level	تراز بستر رودخانه
fluid bed vulcanization	وولکانش در بستر سیال
excavation in river bed	خاکبرداری در بستر رودخانه
fixed bed polymerization	بسپارش در بستر ثابت
strath	بستر پهن مسیر رودخانه
flat bed plotter	رسام با بستر تخت مسطح
summer bed of a river	بستر تابستانی رودخانه مسیل
lie-in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie in	در بستر زایمان بودن ارزیدن
lying in	در بستر خوابی دوره نفاس
he is out and a bout	از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
snag boat	کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson	اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
bedsore	زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
maladies	بیماری
malady	بیماری
disease	بیماری
illnesses	بیماری
illness	بیماری
epizootic	بیماری
diseases	بیماری
virulent <adj.>	بیماری زا
pathogenic	بیماری زا
to be ill with something	بیماری گرفتن
pathophobia	بیماری هراسی
pathogenesis	بیماری زایی
parkinsonism	بیماری پارکینسون
pick's disease	بیماری پیک
pick's syndrome	بیماری پیک
pott's disease	بیماری پوت
pathognomy	بیماری شناسی
radiation sickness	بیماری اشعه
VD	بیماری مقاربتی
VD	بیماری زهروی
Diagnosis.	تشخیص بیماری
The symptoms ( of a disease) .	علائم بیماری
to be down with something	بیماری گرفتن
to have something [a disease, an illness]	بیماری گرفتن
to be laid up with something	بیماری گرفتن
radiation sickness	بیماری تابشی
radiation sickness	بیماری برتابشی
tay sach's disease	بیماری تی- ساکس
mental disease	بیماری روانی
wilson's disease	بیماری ویلسون
AIDS	بیماری ایدز
AIDS	بیماری سیدا
legionnaires' disease	بیماری لژیونرها
some kind of sickness	یک نوعی از بیماری
nosophobia	بیماری هراسی
catamnesis	تاریخچه بیماری
remission	بهبودی بیماری
epilepsy	بیماری صرع
psychosis	بیماری روانی
graves'disease	بیماری گریوز
hansen's disease	بیماری هنسن
pestilence	بیماری طاعون
herpes simplex	بیماری تب خال
illness	بیماری کسالت
down's disease	بیماری داون
Parkinson's disease	بیماری پارکینسون
symptomatic	نشانه بیماری
illnesses	بیماری کسالت
advantage by illness	بهره بیماری
addison's disease	بیماری ادیسون
alzeimer's disease	بیماری الزایمز
encephalopathy	بیماری مغزی
venereal disease	بیماری مقاربتی
sick leave	استراحت بیماری
ailments	بیماری مزمن
ailment	بیماری مزمن
rabies	بیماری هاری
insect vectors	حشرات بیماری زا
mental disorder	بیماری روانی
mental illness	بیماری روانی
lumpy jaw	بیماری "اکتینومیکوز"
neuropathy	بیماری عصب
love sickness	بیماری عشق
nosophilia	بیماری خواهی
hypertension	بیماری فشار خون
haemorrhoid [British]	همورویید [بیماری] [پزشکی]
hemorrhoid [American]	همورویید [بیماری] [پزشکی]
beriberi	بیماری کمبود ویتامن B
to get back on one's feet	بهتر شدن [از بیماری]
basedow's disease	بیماری بیس داو
allopathy	معالجهء بیماری با اضداد ان
to pass a disease on	بیماری منتقل کردن
to die of an illness	در اثر بیماری مردن
polio	بیماری فلج اطفال
slapped cheek syndrome	بیماری پنجم [پزشکی]
yellow jack [colloquial] [yellow fever]	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
yellow fever	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
diphtheria [diph]	دیفتیری [پزشکی] [بیماری]
smallpox {sg}	آبله [پزشکی] [بیماری]
pox {sg}	آبله [پزشکی] [بیماری]
variola {sg}	آبله [پزشکی] [بیماری]
fifth disease [Erythema infectiosum]	بیماری پنجم [پزشکی]
malady	فاسد شدگی بیماری
maladies	فاسد شدگی بیماری
haemorrhoid [British]	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
hemorrhoid [American]	بواسیر [بیماری] [پزشکی]
migraine	میگرن [پزشکی] [بیماری]
black vomit	تب زرد [پزشکی] [بیماری]
fungus	فونجی بیماری قارچی
red plague {sg}	آبله [پزشکی] [بیماری]
secondary gain	بهره ثانوی بیماری
flight into sickness	پناه بردن به بیماری
gilles de la tourett's disease	بیماری ژیل دو لاتورت
psychosomatic disease	بیماری روانی- تنی
wernicke's encephalopathy	بیماری مغزی ورنیکه
loose smut	بیماری زنگ گندم
insect vectors	حشرات ناقل بیماری
inpatient	بیماری که در بیمارستان میخوابد
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
hemiparasite	انگلهایی که بیماری زا نیستند
epinosic gain	بهره ثانوی بیماری
paranosis	بهره کشی از بیماری
pesthole	لانه بیماری ومیکروب
diathesis	بیماری پذیری ارثی
primary gain	بهره اصلی بیماری
paranosic gain	بهره اصلی بیماری
vaccinates	برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinated	برضد بیماری تلقیح شدن
vaccinate	برضد بیماری تلقیح شدن
enphytotic	بیماری همه گیر شایع
epidemics	واگیر بیماری همه گیر
renal calculus [Calculus renalis]	سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
glanders	بیماری مسری اسب و انسان
symptomatic	مطابق نشانه بیماری نماینده