Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
childbed
بستر زایمان
Search result with all words
lie in
در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie-in
در بستر زایمان بودن ارزیدن
Other Matches
bed factor
ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
farrowing
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrows
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrowed
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrow
زایمان بچه خوک زایمان خوک
accouchement
زایمان
parturition
زایمان
lying-in
زایمان
childbirth
زایمان
down lying
زایمان
labor
درد زایمان
in labour
در حال زایمان
maternity
وابسته به زایمان
in child birth
درحال زایمان
confinement
زایمان بستری
labors
درد زایمان
labored
درد زایمان
labor pain
درد زایمان
lucina
الهه زایمان
travail
درد زایمان
natural childbirth
زایمان طبیعی
throe
زایمان رنج
labour
درد زایمان
obstetrician
پزشک متخصص زایمان
obstetrician
متخصص زایمان قابله
obstetricians
متخصص زایمان قابله
litters
زایمان ریخته وپاشیده
littering
زایمان ریخته وپاشیده
littered
زایمان ریخته وپاشیده
litter
زایمان ریخته وپاشیده
obstetricians
پزشک متخصص زایمان
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
tokology
علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
tocology
علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
cesarean
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
milk leg
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
puerperium
مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
headstock
بستر
floor
بستر
floored
بستر
floors
بستر
nacelle
بستر
head stock
بستر
beds
بستر
doss
بستر
abed
در بستر
bed
بستر
bedfellow
هم بستر
sacks
بستر
sacked
بستر
bedfellows
هم بستر
sack
بستر
ocean floor
بستر اقیانوس
natural bed
بستر طبیعی
beds
بستر پشته
lie up
در بستر ماندن
bedrock
بستر سنگ
bedrock
سنگ بستر
hot bed
بستر گرم
kip
در بستر رفتن
raod bed
بستر جاده
bed and breakfast
بستر و صبحانه
the bed of a river
بستر یک رود
bed
بستر پشته
sub base
زیر بستر
stream bed
بستر ابراهه
stationary bed
بستر ساکن
sick bed
بستر بیماری
sea bed
بستر دریا
sand cushion
بستر ماسهای
riverbed
بستر رودخانه
kip
خوابیدن بستر
kipping
در بستر رفتن
bottom profile
نمایه بستر
river beds
بستر رودخانه
deathbed
بستر مرگ
bedder
سنگ بستر
bed width
عرض بستر
arroyo
بستر نهر
astir
بیرون از بستر
bed ripples
موج بستر
bed materials
رسوبات بستر
kipping
خوابیدن بستر
bed factor
ضریب بستر
river bed
بستر رودخانه
card bed
بستر کارتها
bed waves
موج بستر
bedside
کنار بستر
seabed
بستر اقیانوس
seabed
بستر دریا
bed material
رسوبات بستر
decumbent
در بستر خوابیده
death bed
بستر مرگ
kipped
در بستر رفتن
kipped
خوابیدن بستر
cuddled
در بستر راحت غنودن
cuddles
در بستر راحت غنودن
cuddle
در بستر راحت غنودن
bed
بستر زیر کار
subgrade
قشر بستر جاده
bed load
بار متحرک بستر
fixed bed polymerization
بسپارش در بستر ثابت
fluid bed polymerization
بسپارش در بستر سیال
fluid bed vulcanization
وولکانش در بستر سیال
he fell ill
به بستر بیماری افتاد
iceman
یخی بستر دوران یخ
excavation in river bed
خاکبرداری در بستر رودخانه
bituminuos gravel base
بستر شنی قیردار
river bed level
تراز بستر رودخانه
beds
بستر زیر کار
cuddling
در بستر راحت غنودن
bed rock ledge
لایه سنگی کف بستر
summer bed of a river
بستر تابستانی رودخانه مسیل
lying in
در بستر خوابی دوره نفاس
flat bed plotter
رسام با بستر تخت مسطح
strath
بستر پهن مسیر رودخانه
he is out and a bout
از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
stillbirth
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirths
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
caisson
اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
snag boat
کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
bottom width
عرض بستر عرض کف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com