Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6 milliseconds)
English
Persian
sand cushion
بستر ماسهای
Other Matches
vertical sand drainage
زهکشهای قائم ماسهای چاه زهکش ماسهای زهکشهای ایستاده ماسهای
bed factor
ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
sabulous
ماسهای
sandy
ماسهای
arenaceous
ماسهای
sandy soil
زمین ماسهای
argilloarenaceous
خاک رس ماسهای
sand mastic
ماستیک ماسهای
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
loam molding
قالب گیری ماسهای
sand castings
قطعه ریختگی ماسهای
dry sand molding
قالبریزی ماسهای خشک
dry sand mold
قالب ماسهای خشک
sand casting
ریخته گری ماسهای
sand equivalent
درجه ماسهای بودن خاک
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
dry sand casting
ریخته گری ماسهای خشک
sand casting
ریخته گری قطعات فلزی باقابهای ماسهای
trapped
زمینی که دارای محدوده یاتلههای ماسهای بصورت مانع باشد
doss
بستر
head stock
بستر
headstock
بستر
nacelle
بستر
floored
بستر
floor
بستر
floors
بستر
sacked
بستر
sacks
بستر
beds
بستر
sack
بستر
bed
بستر
bedfellows
هم بستر
bedfellow
هم بستر
abed
در بستر
card bed
بستر کارتها
childbed
بستر زایمان
death bed
بستر مرگ
lie up
در بستر ماندن
hot bed
بستر گرم
decumbent
در بستر خوابیده
sea bed
بستر دریا
stationary bed
بستر ساکن
stream bed
بستر ابراهه
the bed of a river
بستر یک رود
bed and breakfast
بستر و صبحانه
riverbed
بستر رودخانه
sub base
زیر بستر
raod bed
بستر جاده
ocean floor
بستر اقیانوس
natural bed
بستر طبیعی
sick bed
بستر بیماری
bottom profile
نمایه بستر
bed material
رسوبات بستر
kipped
در بستر رفتن
kipped
خوابیدن بستر
bed materials
رسوبات بستر
deathbed
بستر مرگ
river bed
بستر رودخانه
kipping
در بستر رفتن
bed factor
ضریب بستر
astir
بیرون از بستر
arroyo
بستر نهر
kipping
خوابیدن بستر
river beds
بستر رودخانه
seabed
بستر دریا
kip
خوابیدن بستر
bedside
کنار بستر
bed
بستر پشته
beds
بستر پشته
bedder
سنگ بستر
bed width
عرض بستر
bedrock
بستر سنگ
bed waves
موج بستر
bed ripples
موج بستر
seabed
بستر اقیانوس
bedrock
سنگ بستر
kip
در بستر رفتن
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
beds
بستر زیر کار
subgrade
قشر بستر جاده
bed rock ledge
لایه سنگی کف بستر
bed
بستر زیر کار
cuddle
در بستر راحت غنودن
cuddled
در بستر راحت غنودن
cuddles
در بستر راحت غنودن
cuddling
در بستر راحت غنودن
he fell ill
به بستر بیماری افتاد
fluid bed polymerization
بسپارش در بستر سیال
bed load
بار متحرک بستر
iceman
یخی بستر دوران یخ
fluid bed vulcanization
وولکانش در بستر سیال
fixed bed polymerization
بسپارش در بستر ثابت
river bed level
تراز بستر رودخانه
excavation in river bed
خاکبرداری در بستر رودخانه
bituminuos gravel base
بستر شنی قیردار
flat bed plotter
رسام با بستر تخت مسطح
summer bed of a river
بستر تابستانی رودخانه مسیل
strath
بستر پهن مسیر رودخانه
lie in
در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie-in
در بستر زایمان بودن ارزیدن
lying in
در بستر خوابی دوره نفاس
he is out and a bout
از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
snag boat
کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson
اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
bedsore
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
bottom width
عرض بستر عرض کف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com