English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (32 milliseconds)
English Persian
block بستن مسدود کردن
blocked بستن مسدود کردن
blocks بستن مسدود کردن
Search result with all words
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
Other Matches
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
foreclosed مسدود کردن
obtruate مسدود کردن
choked مسدود کردن
blocking مسدود کردن
closer مسدود کردن
obturate مسدود کردن
obstruct مسدود کردن
chokes مسدود کردن
blockading مسدود کردن
forecloses مسدود کردن
blockades مسدود کردن
blockaded مسدود کردن
blockade مسدود کردن
choke مسدود کردن
closest مسدود کردن
closes مسدود کردن
foreclose مسدود کردن
close مسدود کردن
ligate مسدود کردن رگ
oppilate مسدود کردن
occlude مسدود کردن
obstructing مسدود کردن
freeze مسدود کردن
dam مسدود کردن
dammed مسدود کردن
obstructs مسدود کردن
damming مسدود کردن
dams مسدود کردن
freezes مسدود کردن
foreclosing مسدود کردن
shut off مسدود کردن
obstructed مسدود کردن
jam مسدود کردن پارازیت
to clog up pores مسدود کردن منافذ
jammed مسدود کردن پارازیت
to block a passage مسدود کردن یک راه
jams مسدود کردن پارازیت
barricades مانع مسدود کردن
barricaded مانع مسدود کردن
barricading مانع مسدود کردن
barricade مانع مسدود کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
bulid up با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
chokes ساسات کاربراتور مسدود کردن
choked ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke ساسات کاربراتور مسدود کردن
calker مسدود کردن نعل زدن
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
To block the escape routes. راههای فرار را مسدود کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
to bar somebody from something [doing something] مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
attach 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
contract مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
assessed تعیین کردن بستن
astringe جمع کردن بستن
steek بستن سجاف کردن
assessing تعیین کردن بستن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
shut off قطع کردن بستن
binding صحافی کردن به هم بستن
bindings صحافی کردن به هم بستن
assess تعیین کردن بستن
assesses تعیین کردن بستن
pretends بخود بستن دعوی کردن
stamps نقش بستن منقوش کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
arrogate غصب کردن بخود بستن
pretend بخود بستن دعوی کردن
stamp نقش بستن منقوش کردن
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
decamps رخت بر بستن کوچ کردن
seals مهر و موم کردن بستن
assumes بخود بستن وانمود کردن
seal مهر و موم کردن بستن
decamped رخت بر بستن کوچ کردن
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
decamping رخت بر بستن کوچ کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
To turn the tap on (off). شیر آب را باز کردن ( بستن )
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
feign بخود بستن جعل کردن
feigns بخود بستن جعل کردن
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
decamp رخت بر بستن کوچ کردن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
seel چشم خود را بستن کور کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
truss بهم بستن بادبان را جمع کردن
lace بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trussing بهم بستن بادبان را جمع کردن
trusses بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed بهم بستن بادبان را جمع کردن
laces بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
shunts موازی کردن بستن بسته شدن
shunted موازی کردن بستن بسته شدن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
shunt موازی کردن بستن بسته شدن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
buckled باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckles باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
buckle باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
closed مسدود
shutting مسدود
unstuck نا مسدود
barred مسدود
shuts مسدود
blocked opening در مسدود
shut مسدود
crossed cheque چک مسدود
disabled <adj.> <past-p.> مسدود شده
blocked cuurency پول مسدود
obstructive مسدود کننده
blocked <adj.> <past-p.> مسدود شده
blind hole سوراخ مسدود
ballonet اطاقک مسدود
barricaded <adj.> <past-p.> مسدود شده
locked <adj.> <past-p.> مسدود شده
barred <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed subroutine زیرروال مسدود
obturator ماهیچه مسدود
close aneal گداختن مسدود
closed loop حلقه مسدود
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> مسدود شده
plug weld جوش مسدود
frozen assets دارائیهای مسدود
plug welding جوشکاری مسدود
closed meeting نشست مسدود
closed conference نشست مسدود
The roads are obstructed. جاده ها مسدود هستند.
adobe shooting خرج گذاری مسدود
close aneal باز پختن مسدود
bell type annealing furnace کوره التهابی نوع مسدود
check valve سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
gas cycle reactor راکتور با مدار گردش گازی مسدود
embolus جسم مسدود کننده جریان خون
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
tamping بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
braced بابست محکم کردن محکم بستن
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
brace بابست محکم کردن محکم بستن
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
locks قفل کردن بستن قفل
lock قفل کردن بستن قفل
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
closest : بستن
inferring بستن
spile بستن
closest بستن
congealing یخ بستن
closes : بستن
curdles بستن
choked بستن
bind بستن
congeal یخ بستن
infers بستن
binds بستن
gelatinate بستن
glaciate یخ بستن
glaciation یخ بستن
clousure بستن
cork بستن
corks بستن
bloc بستن
colligate بستن
blocs بستن
curdled بستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com