Dictiornary-Farsi | بسته ایی را محکم بستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
To do a package up good and tight .	بسته ایی را محکم بستن


Other Matches

brace	بابست محکم کردن محکم بستن
braced	بابست محکم کردن محکم بستن
lockfast	محکم بسته
cinch	محکم بستن
seal up	محکم بستن
to seal up	محکم بستن
yerk	محکم بستن
stringently	محکم بسته شده
taut	محکم بسته شده
stringent	محکم بسته شده
frap	محکم بستن زدن
straightlaced	باتور محکم بسته شده
straitlaced	باتور محکم بسته شده
clamps	با قید ومنگنه محکم بستن
clamped	با قید ومنگنه محکم بستن
buttressing	شمع زدن محکم بستن
clamp	با قید ومنگنه محکم بستن
clamping	با قید ومنگنه محکم بستن
buttress	شمع زدن محکم بستن
buttresses	شمع زدن محکم بستن
buttressed	شمع زدن محکم بستن
tagboard	مقوای محکم بسته بندی وبرچسب زنی وغیره
kraft	کاغذ محکم قهوهای رنگ مخصوص بسته بندی
shunts	موازی کردن بستن بسته شدن
shunted	موازی کردن بستن بسته شدن
shunt	موازی کردن بستن بسته شدن
peg	میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dog down	بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
packet	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packaging	ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
mach hold	بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
child window	پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap	بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet	بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
To be out to do some thing .	کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
slated items	مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
sturdy	محکم
well set	محکم
kill	محکم
sturdiest	محکم
definite	محکم
chock	محکم
tougher	محکم
secures	محکم
secure	محکم
sturdier	محکم
taut	محکم
four-square	محکم
decisive	محکم
solid	محکم
to hold fast	محکم
tightly-	محکم
stables	محکم
tightly	محکم
stable	محکم
tough	محکم
frozen	محکم
consolidated	محکم
deep-set	محکم
kills	محکم
tight coupling	محکم
adamantine	محکم
solids	محکم
undeviating <adj.>	محکم
unswerving <adj.>	محکم
rigid	محکم
i have a secure grasp of it	محکم
tightest	محکم
buff	محکم
definite <adj.>	محکم
buffs	محکم
steadied	محکم
pucka	محکم
pukka	محکم
tighter	محکم
tenacious	محکم
toughest	محکم
steadies	محکم
steadiest	محکم
steady	محکم
steadying	محکم
tight	محکم
foursquare	محکم
stakes	محکم کردن
tiers	محکم کننده
spokes	محکم کردن
spoke	محکم کردن
griped	محکم گرفتن
catch hold of	محکم نگاهداشتن
anchors	محکم شدن
tier	محکم کننده
clutch	محکم گرفتن
latch	محکم نگاهداشتن
steel	محکم استوار
steeled	محکم استوار
steeling	محکم استوار
steels	محکم استوار
hang on to <idiom>	محکم گرفتن
latches	محکم نگاهداشتن
tower of strength <idiom>	پشتیبانی محکم
clutched	محکم گرفتن
clutches	محکم گرفتن
clinched	محکم کردن
clutching	محکم گرفتن
clinch	محکم کردن
anchoring	محکم شدن
anchor	محکم شدن
take up <idiom>	محکم کردن
A firm voice .	صدای محکم
clinches	محکم کردن
clinching	محکم کردن
strengthened	محکم کردن
crashing shot	شوت محکم
reinforces	محکم کردن
reinforce	محکم کردن
fastens	محکم کردن
fastened	محکم کردن
fasten	محکم کردن
make tight	محکم کردن
bedding	محکم سازی
hammers	شوت محکم
hammered	شوت محکم
hammer	شوت محکم
lammed	محکم زدن
clips	محکم گرفتن
lift van	صندوقچه محکم
crimping	محکم کردن
kill shot	ضربه محکم
fixable	محکم کردنی
stability	محکم بودن
fudo dachi	محکم ایستادن
strengthens	محکم کردن
strengthen	محکم کردن
hard soil	رویه محکم
i have a secure grasp of it	محکم دارمش
whacks	محکم زدن
whack	محکم زدن
consolidant	محکم کننده
it is secure	محکم است
tightens	محکم کردن
tightening	محکم کردن
tightened	محکم کردن
tighten	محکم کردن
clippings	محکم گرفتن
clipped	محکم گرفتن
clip	محکم گرفتن
pommels	محکم زدن
pommel	محکم زدن
to make fast	محکم کردن
to make good	محکم کردن
to stand fast	محکم ایستادن
grips	محکم گرفتن
gripping	محکم گرفتن
gripped	محکم گرفتن
grip	محکم گرفتن
two handed	محکم استوار
substantial	مهم محکم
belts	ضربه محکم
stake	محکم کردن
chock	محکم کردن
staked	محکم کردن
to catch hold of	محکم گرفتن
the ice is treach erous	یخ محکم نیست
tee off	ضربه محکم
belt	ضربه محکم
belted	ضربه محکم
rigidify	محکم کردن
semihard	نیمه محکم
set taut	محکم کردن
wharf	محکم مهارکردن
wharfs	محکم مهارکردن
firmly	بطور محکم
strictest	نص صریح محکم
stricter	نص صریح محکم
strict	نص صریح محکم
slam dunk	گل ابشاری محکم
wharves	محکم مهارکردن
tenaciously	بطور محکم
tasten	محکم شدن
sealed	محکم چسبیده
strong	محکم سخت
consolidating	محکم کردن
seal	محکم چسباندن
consolidates	محکم کردن
gripe	محکم گرفتن
mount	محکم کردن
firms	استوار محکم
mounts	محکم کردن
firmest	استوار محکم
firmer	استوار محکم
stronger	محکم سخت
strongest	محکم سخت
clamps	محکم کردن
firm	استوار محکم
housed	محکم کردن
secures	محکم نگهداشتن
secure	محکم نگهداشتن
rigid	سفت و محکم