Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
aid package
بسته کمک مالی
Search result with all words
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
financial
مالی
pecuniary
مالی
financed
مالی
financing
مالی
finances
مالی
finance
مالی
fiscal
مالی
monetary
مالی
accounting classification
کد مالی
financial assets
موجودی مالی
financial intermediary
واسطه مالی
financial affairs
امور مالی
financial adviser
مشاور مالی
financially
از نظر مالی
financial ability
تمکن مالی
financial inventory
ذخایر مالی
finance officer
افسر مالی
financial management
مدیریت مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial centers
مراکز مالی
financial circles
محافل مالی
financial capital
سرمایه مالی
financial crisis
بحران مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial e.
متخصص مالی
financial bill
لایحه مالی
financial assets
دارائیهای مالی
financial budget
بودجه مالی
in low water
در تنگی مالی
spiel
شیره مالی
Mali
کشور مالی
financial period
دوره مالی
subvention
کمک مالی
funded
اعتبار مالی
subsidization
کمک مالی
sparge
گل مالی کردن
snow job
ماست مالی
waxing
موم مالی
fund
اعتبار مالی
self support
استقلال مالی
rough usage
دست مالی
illinition
روغن مالی
inunction
روغن مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
judgment debt
محکوم به مالی
non pecuniary
غیر مالی
roughcast
گل مالی شده
fiscally
ازلحاظ مالی
sustentation
استعانت مالی
financial plan
برنامه مالی
unction
روغن مالی
financial policy
سیاست مالی
embrocation
روغن مالی
financial position
وضعیت مالی
financial relations
روابط مالی
financial status
وضع مالی
fiscal control
نظارت مالی
fiscal control
کنترل مالی
chamberlain
نافر مالی
chamberlains
نافر مالی
fiscal policy
سیاست مالی
taction
دست مالی
sustention
استعانت مالی
embrocations
روغن مالی
subsidy
کمک مالی
credit
اعتبار مالی
credited
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
fiscal year
دوره مالی
subsidies
کمکهای مالی
financial expenses
هزینههای مالی
fiscal year
سال مالی
padding
لگد مالی
anointment
پماد مالی
mart
بازار مالی
financial market
بازار مالی
fiscal years
دوره مالی
financial years
سال مالی
financier
متخصص مالی
felting
نمد مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
financial secretary
مشاور مالی
capital commitment
تعهدات مالی
fiscal years
سال مالی
financiers
متخصص مالی
financial year
سال مالی
finance house
موسسه مالی
fiscal
سال مالی
slobbery
لجن مالی
finance markets
بازارهای مالی
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
embrocate
روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
functional finance
سیاست مالی اصولی
inuct
روغن مالی کردن
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
scrabble
دست مالی کردن
finance company
شرکت تامین مالی
scrabbled
دست مالی کردن
scrabbles
دست مالی کردن
scrabbling
دست مالی کردن
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
anointment
روغن مالی تدهین
mud bath
گل مالی تن برای درمان
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
roughest
دست مالی کردن
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
rough
دست مالی کردن
financed
قسمت مالی یا دارایی
financial accounts
حساب های مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
finance
قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
financial planning
برنامه ریزی مالی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
financial mission
هئیت مامورین مالی
anoint
روغن مالی کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
financing
قسمت مالی یا دارایی
current income
درامد یک سال مالی
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
anoints
روغن مالی کردن
anointing
روغن مالی کردن
corporate treasurer
مدیر امور مالی
means tests
سنجش استطاعت مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
felt
نمد مالی کردن
to come into a property
مالی را صاحب شدن
tallow
پیه مالی کردن
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
spiel
شیره مالی کردن
means test
سنجش استطاعت مالی
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
gropes
دست مالی کورمالی کردن
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
groped
دست مالی کورمالی کردن
grope
دست مالی کورمالی کردن
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
waxer
کسیکه موم مالی میکند
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
groping
دست مالی کورمالی کردن
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
bills
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill
سند مالی لایحه یا طرح قانونی
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
financiers
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
consignee
کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
Our company has some pecuniary difficulties .
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
current expenditure
هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
bailout
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
mergers
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
merger
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
current budget
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
She is comfortably off.
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
industrial wealth
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com