English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (4 milliseconds)
English Persian
to be down up بسختی رفتارکردن با
Other Matches
behaves رفتارکردن
behaved رفتارکردن
behave رفتارکردن
behaving رفتارکردن
to do by رفتارکردن نسبت به
dolt احمقانه رفتارکردن
dolts احمقانه رفتارکردن
to behave toward رفتارکردن نسبت به
act رفتارکردن اثرکردن
to play the fool احمقانه رفتارکردن
acted رفتارکردن اثرکردن
behave درست رفتارکردن
to behave oneself درست رفتارکردن
behaving درست رفتارکردن
egotize خودپرستانه رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
behaved درست رفتارکردن
take liberties <idiom> دوستانه رفتارکردن
pigs مثل خوک رفتارکردن
pig مثل خوک رفتارکردن
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
to queen it ملکه وار رفتارکردن
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
slam bang بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
like fury بسختی
just [enough] <adv.> بسختی
barely <adv.> بسختی
ploddingly بسختی
arduously بسختی
hardly بسختی
stiffly بسختی
rigorously بسختی
sorely بسختی
rigidly بسختی
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
to scratch up بسختی اندوختن
wades بسختی رفتن
waded بسختی رفتن
wade بسختی رفتن
with d. بسختی بزحمت
to rub through or along بسختی گذراندن
to rough it بسختی تن دردادن
wading بسختی رفتن
clamber بسختی بالارفتن
clambered بسختی بالارفتن
clambering بسختی بالارفتن
clambers بسختی بالارفتن
souse بسختی افتادن اب نمک
to toil up hill بسختی از سر بالایی رفتن
wedges گوه چوبی بسختی راندن
wedged گوه چوبی بسختی راندن
wedge گوه چوبی بسختی راندن
wedging گوه چوبی بسختی راندن
second sight نهان بینی بسختی راه رفتن
trounce سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trounced سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trounces سخت زدن بسختی تنبیه کردن
trouncing سخت زدن بسختی تنبیه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com