Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
enow
بسنده انقدرکه باید
Other Matches
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
to talk out a bill
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
satisfactory
<adj.>
بسنده
sufficient
بسنده
enough
بسنده
good
[sufficient]
<adj.>
بسنده
acceptable
<adj.>
بسنده
sufficing
<adj.>
بسنده
sufficient
<adj.>
بسنده
adequate
<adj.>
بسنده
adequate
بسنده
suffice
بسنده بودن
suffice
بسنده بودن
reach
بسنده بودن
last
[be enough]
بسنده بودن
be sufficient
بسنده بودن
be enough
بسنده بودن
be adequate
بسنده بودن
adequate
بسنده مناسب
sufficed
بسنده بودن
adequate stimulus
محرک بسنده
suffices
بسنده بودن
sufficing
بسنده بودن
adequate
صلاحیت دار بسنده
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
must
باید
maun
باید
to have to
باید
should
باید
there is a rule that...
که باید.....
ought
باید
shall
باید
outh
باید
in due f.
باید
the f. of a table
باید
as it deserves
چنانکه باید
you must know
باید بدانید
one must go
باید رفت
it is necessary to go
باید رفت
it is necessary for him to go
باید برود
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
how shall we proceed
چه باید کرد
i must go
باید بروم
i ougth to go
باید بروم
i ougth to go
باید رفت
it is to be noted that
باید دانست که
i ought to go
باید بروم
ought
باید وشاید
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
meetly
چنانکه باید و شاید
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
prettily
بخوبی چنانکه باید
I must leave at once.
باید فورا بروم.
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
comme il faut
چنانکه باید وشاید
he needs must go
ناچار باید برود
the needful
انچه باید کرد
it is to be noted that
باید توجه کردکه
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
you might have come
باید امده باشید
you must go
شما باید بروید
he must have gone
باید رفته باشد
shall i go?
ایا باید بروم
chicane
مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
load
کاری که باید انجام شود
loads
کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
backlog
کاری که باید انجام شود
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
backlogs
کاری که باید انجام شود
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Now, of all times!
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
proportional tax
مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
I must make an early morning start.
باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
You will have to pay duty on this.
شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
You can't refuse me that !
این
[درخواست یا پیشنهاد مرا]
را باید قبول کنید!
You have to listen to me.
شما باید به من گوش بکنید
[ببینید چی می خواهم بگویم]
.
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
round vowel
حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
multiple
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com