Dictiornary-Farsi | بسوی جنوب غربی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
southwestward	بسوی جنوب غربی
southwestwards	بسوی جنوب غربی


Other Matches

south-west	جنوب غربی سوی جنوب باختر
south west	جنوب باختر جنوب غربی
soiuth ward	بسوی جنوب
south wards	بسوی جنوب
south-western	جنوب غربی
sou'westers	جنوب غربی
south western	جنوب غربی
south	بسوی جنوب نیم روز
libecchio	باد جنوب غربی
libeccio	باد جنوب غربی
southwest	واقع در جنوب غربی
southwester	باد جنوب غربی
southwestern	واقع در جنوب غربی
southwesterner	اهل جنوب غربی
southwester	توفان یا تندباد جنوب غربی
south-east	جنوب شرقی سوی جنوب شرق
south westerly	سوی جنوب غرب یا جنوب باختر
south east	جنوب خاوری جنوب شرقی
off	بسوی
to	بسوی
toward	بسوی
against	بسوی
towards	بسوی
into	بسوی
at	بسوی
skyward	بسوی اسمان
east	بسوی خاوررفتن
earthward	بسوی زمین
easterly	بسوی شرق
aport	بسوی بندر
landward	بسوی خشکی
landward	بسوی زمین
eastbound	بسوی شرق
over-	بسوی دیگر
off	عازم بسوی
over	بسوی دیگر
spaceward	بسوی فضا
selenotropic	بسوی ماه
to put a bout	بسوی دیگرگرداندن
seaward	بسوی دریا
onward	بسوی جلو
inpouring	بسوی درون
orientating	توجه بسوی خاور
introvert	بسوی درون کشیدن
wester	بسوی باختر رفتن
uptrend	تمایل بسوی بالا
orientate	توجه بسوی خاور
orientates	توجه بسوی خاور
shootings	شوت بسوی دروازه
shooting	شوت بسوی دروازه
introversion	برگشت بسوی درون
northward	بسوی شمال شمالا
introrse	رو کننده بسوی درون
introrsal	رو کننده بسوی درون
northwards	بسوی شمال شمالا
infalling	ریزش بسوی درون
make for	پیش رفتن بسوی
goal kick	شوت بسوی دروازه
earthbound	متوجه بسوی زمین
drive to maturity	حرکت بسوی بلوغ
base running	دویدن بسوی پایگاه
sentimentalism	گرایش بسوی احساسات
aslant	بسوی سراشیب اریبی
propulsion	فشار بسوی جلو
sentimentality	گرایش بسوی احساسات
introverts	بسوی درون کشیدن
westerly	غربی
hesperian	غربی
occidental	غربی
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
adductive	استشهادی بسوی محور کشنده
westward	بسوی باختر بطرف مغرب
plinking	تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
continuation	حرکت مداوم بسوی سبد
upsurge	بسوی بالا موج زدن
westwards	بسوی باختر بطرف مغرب
She is the center of attraction .	آن زن همه را بسوی خودش می کشد
Wild West	ایالتهای غربی
westernises	غربی کردن
westernmost	غربی ترین
westernises	غربی شدن
westernised	غربی شدن
westernised	غربی کردن
east elevation	نمای غربی
west country whipping	بست غربی
wester	باد غربی
wester	طوفان غربی
to lie east and west	شرقی غربی
western hemisphere	نیمکره غربی
westernization	غربی شدن
north westerly	شمال غربی
north-westerly	شمال غربی
ind	هند غربی
westwork	بدنه غربی
NW	شمال غربی
Western Sahara	صحرای غربی
northwestwards	روبشمال غربی
northwestern	شمال غربی
westerly	باد غربی
westernizing	غربی کردن
westernizes	غربی شدن
westernizes	غربی کردن
westernized	غربی شدن
westernized	غربی کردن
southwest	بادجنوب غربی
westernize	غربی کردن
westernize	غربی شدن
westernizing	غربی شدن
westernising	غربی کردن
westernising	غربی شدن
north-western	شمال غربی
north western	شمال غربی
We made a long step toward success.	قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour	احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward	بسوی محل شروع اسب دوانی
northwester	باد شمال غربی
narthex	ایوان غربی کلیسا
northwestwards	بطرف شمال غربی
turk's capcactus	کاکتوس هند غربی
turk'shead	کاکتوس هند غربی
westernized	تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes	تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing	تمدن غربی را پذیرفتن
northwester	طوفان شمال غربی
atlantic	دریای محیط غربی
westernize	تمدن غربی را پذیرفتن
westernises	تمدن غربی را پذیرفتن
westernised	تمدن غربی را پذیرفتن
roaring forties	منطقه بادهای غربی
first world	واقع دراروپای غربی
Western Samoa	کشور ساموآی غربی
westernising	تمدن غربی را پذیرفتن
sniping	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down	پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant	حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone.	دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
sniped	از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
south	جنوب
south <adj.>	جنوب
Benin	کشور بنین در افریقای غربی
Ivory Coast	کرانهی مرکزی و غربی افریقا
westerner	غربی وابسته به مغرب یا باختر
jonah crab	خرچنگ بزرگ امریکای غربی
westerners	غربی وابسته به مغرب یا باختر
western	غربی وابسته به مغرب یا باختر
westerns	غربی وابسته به مغرب یا باختر
piedmont	ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
tomorow morning . I wI'll leavew for london.	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
delayed steal	دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
southbound	عازم جنوب
southerners	اهل جنوب
south east	جنوب شرق
southerner	اهل جنوب
south western	جنوب باختری
southland	سرزمین جنوب
soiuthern cross	صلیب جنوب
south westerly	جنوب باختری
south east	در جنوب خاور
south easterly	جنوب خاوری
south west	در جنوب باختر
south-east	جنوب شرق
south eastern	جنوب شرقی
southeast	جنوب خاوری
southeast	جنوب شرقی
south west	جنوب غرب
south eastern	جنوب خاوری
notus	باد جنوب
lowlander	اهل جنوب
south-west	جنوب غرب
the south pole	قطب جنوب
South Pole	قطب جنوب
southward	سوی جنوب
southern	اهل جنوب
azimuth	نقطه جنوب
Antarctic	قطب جنوب
south-eastern	جنوب شرقی
New World	نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
harmattan	بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
khowar	زبان رایج درشمال غربی پاکستان
finlander	اهل فینلاند ذرشمال غربی روسیه
Cornish	وابسته به کورنوال درجنوب غربی انگلستان
GI	انجمن پردازش اطلاعات درالمان غربی
denier	نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
GIs	انجمن پردازش اطلاعات درالمان غربی
drive to maturity	جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
southwestwards	درجهت جنوب باختری
southwestward	درجهت جنوب باختری
Antarctic	مربوط به قطب جنوب
southeaster	توفان جنوب شرقی
in a south easterly direction	از جهت جنوب خاور
celestial body south pole	قطب جنوب عالم
antarctic circle	مدار قطب جنوب
southern	جنوبا بطرف جنوب
southeastward	بطرف جنوب شرقی
southeastward	در جهت جنوب خاوری
southeaster	باد جنوب شرقی
south east	سوی جنوب خاور