Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
fine
بسیار اماده
fined
بسیار اماده
finest
بسیار اماده
Other Matches
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
ready
اماده
readies
اماده
readying
اماده
supplying
اماده
supply
اماده
supplied
اماده
readied
اماده
yoi
اماده
lief
اماده
in the saddle
اماده
in store
اماده
in kelter
اماده
setting up
اماده
in gear
اماده
sets
اماده
in full fig
اماده
in form
اماده
minded
اماده
susceptible
اماده
yare
اماده
stocked
اماده
handiest
اماده
handy
اماده
stock
اماده
accoutred
اماده
ready made
اماده
ready-made
اماده
prompts
اماده
prompted
اماده
prompt
اماده
ablest
اماده
set
اماده
abler
اماده
equipped
اماده
fresh-
اماده
freshest
اماده
accoutrements
اماده
provided
اماده
handier
اماده
fresh
اماده
coaches
اماده ساز
night boat
قایق اماده
coached
اماده ساز
beforehand
قبلا اماده
acceptancy
اماده قبول
accoutered
اماده جنگ
accommodated
اماده کردن
in gear
اماده حرکت
taut
اماده کار
bound
: اماده رفتن
acoutre
اماده جنگ
harnessing
اماده کردن
indispose
اماده ساختن
make ready
اماده کردن
coaching
اماده سازی
harnessed
اماده کردن
coach
اماده ساز
bellicose
اماده بجنگ
presenting
موجود اماده
harness
اماده کردن
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
kelter
انتظام اماده
johnny on the sopt
حاضر و اماده
obliging
اماده خدمت
mission ready
اماده پرواز
insusceptible
غیر اماده
action mission ship
ناو اماده
he is ready at excuses
اماده است
preparing
اماده کردن
prepares
اماده کردن
readying
اماده کردن
prepare
اماده کردن
snug
اماده ومجهز
at call
اماده فرمان
at or within call
اماده فرمان
detonative
اماده انفجار
alerts
اماده باش
confect
اماده کردن
combat ready
اماده به رزم
battailous
اماده جنگ
combat available
اماده به پرواز
combat available
اماده به رزم
alerted
اماده باش
belay
اماده کردن
ready
اماده کردن
rig
اماده شدن
aforehand
اماده راحت
provides
اماده کردن
preparatory
اماده کننده
provide
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
giglot
دخترسبک که اماده
giglet
دخترسبک که اماده
get ready
اماده کردن
warlike
اماده جنگ
fledge
اماده پروازکردن
rigs
اماده شدن
readied
اماده کردن
rigged
اماده شدن
readies
اماده کردن
alert
اماده باش
prompt to go
اماده رفتن
ready use
اماده مصرف
primed
اماده کردن
prime
اماده کردن
ripely
بطور اماده
set
اماده کردن
sets
اماده کردن
ready mixed concrete
بتن اماده
seaworthy
اماده دریا
pre treatment
اماده کردن
transit mixed concrete
بتن اماده
draft
اماده کردن
primes
اماده کردن
ready to die
اماده مردن
preparations
اماده سازی
preparation
اماده کردن
preparation
اماده سازی
ready for duty
اماده خدمت
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده کار
ready for use
اماده مصرف
ready service
اماده به کار
supplying
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplied
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
preparations
اماده کردن
drafted
اماده کردن
to string up
اماده کردن
drafts
اماده کردن
to a. the ball
اماده انداختن
to bargain for
منتظریا اماده
apt
متمایل اماده
on tap
اماده کشیدن
to buckle oneself
اماده شدن
to pickle a rod for
اماده کردن
present
موجود اماده
presented
موجود اماده
to gird up one's loins
اماده کارشدن
presents
موجود اماده
setting up
اماده کردن
prearranged
از قبل اماده شده
sorties
هواپیمای اماده به پرواز
canned software
نرم افزار اماده
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
susceptive
پذیرنده اماده پذیرش
to be prepared to go
اماده رفتن بودن
ready to die
اماده برای مرگ
ready service
اماده به استفاده فوری
sortie
هواپیمای اماده به پرواز
preparation
امادگی اماده سازی
readiness
اماده باش امادگی
to deliver battle
اماده جنگ شدن
dug in
استحکامات سنگر اماده
ready for use
اماده بهره برداری
knock-up
سردستی اماده کردن
gears
کردن اماده کارکردن
effective
سرباز اماده به خدمت
deck alert
اماده باش عرشه
concussion detonation
خرج اماده به تخریب
to fit with
اماده کردن برای
to fly to arms
اماده جنگ شدن
studied
از پیش اماده شده
gear
کردن اماده کارکردن
knock-ups
سردستی اماده کردن
air alert
اماده باش هوایی
alert station
ایستگاه اماده باش
set position
اماده در نقطه اغاز
set up
اماده بکار استقرار
set up
اماده تیراندازی کردن
bristled
اماده جنگ شدن
forearm
قبلا اماده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
refit
دوباره اماده کارکردن
refits
دوباره اماده کارکردن
bristle
اماده جنگ شدن
refitting
دوباره اماده کارکردن
alerting
اماده باش دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com