English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ad nauseam بسیار زننده
Other Matches
concussive ضربت زننده صدمه زننده
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
strikingly زننده
bitten زننده
vilest زننده
viler زننده
vile زننده
nasty زننده
tarts زننده
biting زننده
scabrous زننده
forbidding زننده
wetter نم زننده
repercussive پس زننده
clapper کف زننده
clappers کف زننده
repeller زننده
striking زننده
loathsome زننده
tart زننده
acrid زننده
prickling زننده
nippy زننده
stinking زننده
pinching زننده
squalid زننده
repellents زننده
repellent زننده
pungent زننده
knockers زننده
knocker زننده
garish زننده
water repellent پس زننده اب
loathful زننده
pit a pat زننده
nastiest زننده
nasties زننده
nastier زننده
mordant زننده
starring زننده
staring زننده
acrimonious زننده
odoriferous زننده
percutient زننده
striker زننده
applauder کف زننده
nauseam زننده
strikers زننده
unlovely زننده
poignant زننده
hideous زننده
beater زننده
shuffler زننده
catterer چهچه زننده
galssy بی نور زننده
calumnious تهمت زننده
picky ضربه زننده
cornerman زننده کرنر
strider گام زننده
bubbliest جوش زننده
calumniator افترا زننده
bubblier جوش زننده
libellant تهمت زننده
staring red قرمز زننده
sourish به ترشی زننده
malodor بوی زننده
spicily بطور زننده
bubbly جوش زننده
crying جار زننده
pickiest ضربه زننده
pickier ضربه زننده
flogger تازیانه زننده
trudger قدم زننده
flagellator تازیانه زننده
flagellator شلاق زننده
estimator تخمین زننده
dozer چرت زننده
pertubative برهم زننده
pacer گام زننده
disturber برهم زننده
flogger زننده شلاق
repulsive زننده تنفراور
napper چرت زننده
coruscant برق زننده
germinant جوانه زننده
gaunt زننده بی ثمر
tacker میخ زننده
scintillating جرقه زننده
tacker کوک زننده
gasper نفس زننده
garishly بطور زننده
gaunt زننده ساختن
scintillant جرقه زننده
callers صدا زننده
accusant تهمت زننده
knotter گره زننده
accusers تهمت زننده
seasoner چاشنی زننده
howlers جیغ زننده
howler جیغ زننده
accuser تهمت زننده
acrimoniousness سخن زننده
caller صدا زننده
harsh ناگوار زننده
scarifier تیغ زننده
inveigler گول زننده
fizzy جوش زننده
kicker زننده ضربه با پا
harshest ناگوار زننده
sharp زننده زیرک
sharpest زننده زیرک
sharps زننده زیرک
harsher ناگوار زننده
seasoner ادویه زننده
glares روشنایی زننده
shouter فریاد زننده
revolting بهم زننده
appellant تهمت زننده
lasher n سد شلاق زننده
beater کتک زننده
slumberer چرت زننده
glare روشنایی زننده
glared روشنایی زننده
libelant تهمت زننده
pricker سیخ زننده
repugnant تنفرانگیز زننده
puddler بهم زننده
scintillator جرقه زننده
shackler بخو زننده
invection سخن سخت زننده
inoffensively بی انکه زننده باشد
reddish مایل بسرخی زننده
greeny بسبزی زننده سبزفام
rakish فاجر جلف و زننده
hydromancer تفال زننده بوسیله اب
indign زننده بدون استحقاق
mawkish بطور زننده احساساتی
incisive speech سخن تند یا زننده
lurid کم رنگ وپریده زننده
fetid دارای بوی زننده
boiling جوش زننده خشمناک
luridly کم رنگ وپریده زننده
stench بوی زننده تعفن
rankly بطور زننده یابدبو
trusser چوب بست زننده
pungently بطور زننده یا تند
fulsome زننده اغراق امیز
sewer اگو بخیه زننده
sewers اگو بخیه زننده
poignantly بطور تیزیا زننده
repulsively بطور زننده یا دافع
swatter ضربت سخت زننده
stenches بوی زننده تعفن
prank شوخی زننده تزئین کردن
pranks شوخی زننده تزئین کردن
lunger ضربت زننده جهش کننده
loathly زننده بطور نفرت انگیز
nippingly بطور زننده یا طعنه امیز
prankster کسیکه شوخی زننده کند
deceptive گول زننده فریب امیز
pranksters کسیکه شوخی زننده کند
smacker سیلی زننده خوش طعم
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
compound riposte ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
wheeler دور زننده چرخ دار
smacking سیلی زننده خوش طعم
inside of the foot kick بغل پای ضربه زننده
stirring بهم زننده هیجان اور
harsh color رنگ تند و ناملایم و زننده
broiler بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
fanner قرقی یا باز کوچک باد زننده
out flanking دور زننده احاطه کننده جناح
volleyer زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
tickler بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
typeball یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
not a lettle بسیار
very little بسیار کم
immortally بسیار
rotten <adj.> بسیار بد
multiplicity بسیار
much بسیار
detestable بسیار بد
galore بسیار
overly بسیار
awfully بسیار
far بسیار
many بسیار
awful <adj.> بسیار بد
lot بسیار
desperate بسیار بد
terrible <adj.> بسیار بد
lousy <adj.> بسیار بد
all- بسیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com